شیخ محمّد در سال 1115 هجرى قمرى در شهر عیینه از شهرهاى نجد تولد یافت. پدرش در آن شهر قاضى بود. شیخ از کودکى به مطالعه کتب تفسیر و حدیث و عقائد سخت علاقه داشت، و فقه حنبلى را نزد پدر خود که از علماء حنبلى بود، آموخت، وى از آغاز جوانى بسیارى از اعمال مذهبى مردم نجد را زشت مىشمرد. در سفرى که به زیارت خانه خدا رفت بعد از انجام مناسک به مدینه رهسپار شد، در آنجا توسل مردم را به پیامبر در نزد قبر آن حضرت انکار کرد. سپس به نجد مراجعت نمود و از آنجا به بصره رفت به این قصد که از بصره به شام رود، مدتى در بصره ماند و با بسیارى از اعمال مردم به مخالفت پرداخت، ولى مردم بصره وى را از شهر خود بیرون راندند. در راه میان بصره و شهر زبیر نزدیک بود از شدت گرما و تشنگى و پیاده روى هلاک شود، امّا مردى از اهل زبیر چون او را در لباس روحانیت دید در نجاتش کوشید، جرعهاى آب به او نوشانید و بر مرکبى سوار کرد و به شهر زبیر برد. وى مىخواست از زبیر به شام سفر کند ولى چون توشه و خرج سفر به قدر کافى نداشت، مقصد را عوض کرد و رهسپار شهر احسا شد، و از آنجا آهنگ شهر حریمله از شهرهاى نجد را نمود.
در این هنگام که سال 1139 بود، پدرش عبد الوهاب از عیینه به حریمله انتقال یافته بود. شیخ محمد، ملازم پدر شد و کتابهائى را نزد او فرا گرفت و به انکار عقائد مردم نجد پرداخت به این مناسبت میان او و پدرش نزاع و جدال در گرفت. همچنین بین او و مردم نجد منازعات سختى رخ داد و این امر چند سال دوام یافت تا اینکه در سال 1153 پدرش شیخ عبد الوهاب از دنیا رفت.
شیخ محمد پس از مرگ پدر به اظهار عقاید خود و انکار قسمتى از اعمال مذهبى مردم پرداخت، و جمعى از مردم حریمله از او پیروى کردند و کار وى شهرت یافت. وى از شهر حریمله به شهر عیینه رفت. رئیس عیینه در آن وقت عثمان بن حمد بود.
عثمان شیخ را پذیرفت و او را گرامى داشت و در نظر گرفت وى را یارى کند. شیخ محمد نیز در مقابل، اظهار امیدوارى کرد که همه اهل نجد از عثمان بن حمد اطاعت کنند. خبر دعوت شیخ محمد و کارهاى او به امیر احسا رسید. وى نامهاى براى عثمان نوشت که نتیجهاش این شد که عثمان شیخ را نزد خود خواند. عذر او را خواست. شیخ محمد به او پاسخ داد که اگر مرا یارى کنى تمام نجد را مالک مىشوى. اما عثمان به او اعراض کرد و او را از شهر عیینه بیرون راند.
شیخ محمد در سال 1160 پس از آنکه از عیینه بیرون رانده شد، رهسپار درعیه از شهرهاى معروف نجد گردید. در آن وقت امیر درعیه محمد بن مسعود (جد آل سعود) بود. وى به دیدن شیخ رفت و عزت و نیکى را به او مژده داد. شیخ نیز قدرت و غلبه بر همه بلاد نجد را به وى بشارت داد، و بدین ترتیب ارتباط میان شیخ محمد و آل سعود آغاز گردید.
در آن وقت که شیخ محمد به درعیه آمد و با محمد بن سعود توافق کرد، مردم آنجا در نهایت تنگدستى و احتیاج بودند.
آلوسى از قول ابن بشر نجدى نقل مىکند که من (ابن بشر( در اول کار شاهد تنگدستى مردم درعیه بودم سپس آن شهر را در زمان سعود مشاهده کردم، در حالى که مردم آن از ثروت فراوان برخوردار بودند و سلاحهاى ایشان با زر و سیم زینت یافته بود، بر اسبان اصیل و نجیب سوار مىشدند، و جامههاى فاخر در بر مىکردند و از تمام لوازم ثروت بهرهمند بودند، به حدّى که زبان از شرح و بیان آن قاصر است.
روزى در یکى از بازارهاى درعیه ناظر بودم، که مردان در طرفى و زنان در طرف دیگر قرار داشتند، در آنجا طلا و نقره و اسلحه و شتر و گوسفند و اسب و لباسهاى فاخر و گوشت و گندم و دیگر مأکولات به قدرى زیاد بود که زبان از وصف آن عاجز است، تا چشم کار مىکرد بازار دیده مىشد و من فریاد فروشندگان و خریدارانى را مىشنیدم که مانند همهمه زنبور عسل درهم پیچیده بود که یکى مىگفت فروختم و دیگرى مىگفت خریدم.
البته ابن بشر شرح نداده است که این ثروت هنگفت از کجا پیدا شده بود، ولى از سیاق تاریخ معلوم مىشود که از حمله به مسلمانان قبائل و شهرهاى دیگر نجد ، )به جرم موافقت نکردن با عقاید وى، و به غنیمت گرفتن و غارت کردن اموال آنان به دست آمده بوده است. و روش شیخ محمد در مورد غنائم جنگى (که از مسلمانان آن دیار مىگرفت) این بود که آن را هر طور مایل بود به مصرف مىرسانید، و گاهى تمام غنائمى را که در جنگى نصیب او شده بود و مقدار آنهم خیلى زیاد بود، تنها به دو یا سه نفر عطا مىکرد. و غنائم هر چه بود در اختیار شیخ قرار داشت و امیر نجد هم با اجازه او مىتوانست سهمى ببرد.
و یکى از بزرگترین نقاط ضعف برنامه زندگى شیخ همین است که با مسلمانانى که از عقائد کذائى او پیروى نمىکردند، معامله کافر حربى مىکرد. و براى جان و ناموس آنان ارزشى قائل نبود.
ادامه دارد......
بسیار زیبا بود (انسان بزرگ کسی است که قلب ایام کودکی خود را از دست ندهد )
تو و دل کندن از من، وای بر من .... من و درد جدایی، وای بر دل
سلام! بسیار عالی و روشنگرانه بود! اما بهتر است منبع و ماخذ نوشتههای خود را ذکر کنید. تا علاقهمندان به مطالعه بیشتر با کتابهای سودمند آشنا شوند. خداوند یارتان باد!
من فکر میکنم که اگر محمد بن عبدالوهاب سر از قبر بیرون آورد و خود اعتراف کند که هر چه گفته نادرست بوده است؛ باز هم مریدان او دست از طریقه اشتباه او برندارند!
جالب بود
موفق باشید
بسم رب الشهدا . با سلام خدمت شما دوست عزیز و با تشکر از مطلب پور بارشما .
نکند حفظ ولی برهمگان عار شود
حب دنیا سبب بستن ابصار شود
من الله التوفیق