اکنون که سخن به این جا رسیده است، شایسته است که احادیث دیگرى را که براى گروه وهابى مستمسک است، مورد بررسى قرار دهیم.
1 - ابن ماجه در صحیح خود چنین نقل مىکند:
حدّثنا محمّد بن یحیى، حدثنا محمّد بن عبد اللّه الرقاشى، حدّثنا وهب، حدّثنا عبد الرّحمن بن یزید بن جابر، عن القاسم بن مخیمرة عن ابى سعید: انّ النّبى نهى ان یبنى على القبر.
احمد بن حنبل در مسند خود، یک حدیث را با دو سند نقل مىکند اینک نقل هر دو:
2 - حدّثنا، حسن، حدّثنا ابن لهیعه، حدّثنا برید ابن ابى حبیب عن ناعم مولى امّ سلمة عن امّ سلمة قالت: نهى رسول اللّه ان یبنى على القبر او یجصّص.
3 - علىّ بن اسحاق حدّثنا عبد اللّه، ابن لهیعه، حدّثنى برید بن ابى حبیب عن ناعم مولى امّ سلمة، انّ النّبى نهى ان یجصّص قبر او یبنى علیه او یجلس.
در ضعف روایت نخست کافى است که یکى از راویان آن «وهب» است که کاملا مجعول مىباشد و هرگز مشخص نیست که مقصود از آن کیست و در میزان الاعتدال از هفده «وهب» نامى اسم مىبرد و معلوم نیست که این وهب کدام یک از آنها است و بسیارى از آنان جزء وضاعان حدیث و کذابان روزگار بودند.
آفت حدیث دوم و سوم وجود عبد اللّه «ابن لهیعه» است، «ذهبى» درباره او مىنویسد:
قال ابن معین ضعیف لا یحتج به قال الحمیدى عن یحیى ابن سعید انه کان لا یراه شیئا ابن معین گفته است او ضعیف است نمىتوان با روایت او استدلال کرد، و یحیى بن سعید، او را چیزى نمىشمرد.
ما در اینجا از مناقشه در اسناد مىگذریم و نکتهاى را یادآور مىشویم و آن اینکه:
تمام سیره نویسان و تاریخ نگاران و محدثان اسلامى نقل کردهاند که جسد مطهر پیامبر گرامى به تصویب صحابه پیامبر در خانه و حجره همسر او عائشه به خاک سپرده شد و صحابه در گزینش مدفن وى به حدیثى که أبو بکر از پیامبر نقل کرد استناد جستند و آن اینکه هر پیامبرى در هر نقطهاى که در گذشت، در همانجا به خاک سپرده مىشود.
اکنون سؤال مىشود: اگر واقعا پیامبر گرامى از بناء بر قبر نهى کرده بود، چگونه جسد او را در زیر سقف دفن کرده و قبر او را به حالتى در آوردند که داراى بناء گردید خندهآور گفتار برخى از نویسندگان جامد و خشک برخى از وهابیها است که مىگوید:
آنچه حرام است همان: «ایجاد بناء» بر قبر است، نه دفن جسد زیر
بناء و پیامبر را زیر بناء به خاک سپردند، نه اینکه بر قبر او بناء ساختند.
یک چنین تفسیر براى حدیث، جز توجیه یک واقعیت خارجى (دفن جسد پیامبر زیر بناء) انگیزه دیگرى ندارد و اگر وهابى با چنین واقعیت روبرو نبود، به تحریم هر دو حکم مىکرد.
اصولا ما در این جا از وهابى سؤال مىکنیم:
آیا اصل احداث بناء بر قبر میت فقط حرام است، و اگر کسى با مخالفت این اصل، بنائى ایجاد کرد دیگر ابقاء آن حرام نیست هر چند اصل ایجاد آن حرام مىباشد؟ یا بناء ایجادا و بقاء حرام است؟ بنا بر صورت نخست سؤال مىشود چرا حکومت سعودى به قهر و زور آثار رسالت و بیوت خاندان پیامبر و قباب صحابه و فرزندان او را نابود کرد در صورتى که فقط احداث بناء حرام بود و پس از ایجاد دیگر ابقاء آن حرام نمىباشد و در گذشته، ایجاد کنندگان بناء دچار خطا شدهاند، و پس از احداث، دیگر بقاء آن حرام نبود، پس چرا ویران کردند.
گذشته از این، این فرض بر خلاف فتاواى اسلاف وهابیه مانند «ابن القیم» و «ابن تیمیه» است اولى مىگوید:
یجب هدم المشاهد الّتى بنیت على القبور و لا یجوز ابقاءها بعد القدرة على هدمها و إبطالها یوما واحدا.
«ویران کردن بناهائى که روى قبور ساخته شدهاند واجب است و ابقاء و نگهدارى آنها پس از توانائى بر ویران کردن آنها یک روز هم جائز نیست».
با این بیان و با این عمل هرگز صحیح نیست که وهابى شق نخست از سؤال را برگزیند و حتما باید شق دوم را بپذیرد و بگوید:
بناء بر قبر در هر دو حالت حدوثا و بقاء حرام مىباشد.
در این موقع سؤال پیش مطرح مىشود که چرا مسلمانان، جسد مطهر پیامبر را در زیر سقف دفن کردند درست است براى او، بنائى احداث نکردند، اما کارى کردند که قبر پیامبر داراى بناء و ساختمان گردید.
در این جا فقط وهابى یک راه فرار دارد و آن اینکه به خاطر توجیه عمل خارجى مسلمین بگوید.
ابقائى حرام است که احداث آن بر روى قبر باشد، و اگر در موقع احداث ساختمان، قبرى در کار نباشد ابقاء آن هر چند به صورت بنا بر قبر باشد حرام نیست و یک چنین تفکیک جز توجیه یک واقعیت خارجى (عمل مسلمین) علت دیگرى نیست.
وهابیت در کشمکش تناقض مکتب و عمل مسلمانان
ادامه دارد......