در مدینه منوره، شهر پیامبر، تنها یک خانه بود که رسول الله (ص) به آن عشق می ورزید و اهلش را به شدت دوست می داشت. در و دیوار و فضای این خانه از معنویت و نورانیتی خاص، حکایت داشت. ... | |||
در مدینه منوره، شهر پیامبر، تنها یک خانه بود که رسول الله (ص) به آن عشق می ورزید و اهلش را به شدت دوست می داشت. در و دیوار و فضای این خانه از معنویت و نورانیتی خاص، حکایت داشت. ![]() ![]() این خانه روز و شب محل نزول و عروج فرشتگان الهی بود. پیامبر (ص) آن قدر به این خانه احترام می گذاشت که بدون اجازه وارد آن نمی شد، هر صبح و شام به آن جا می رفت و پس از کوبیدن در آن، با صدای بلند بر اهلش سلام می داد. هنگام خارج شدن از شهر، آخرین نقطه توقفش درمدینه بود وپس از مراجعت، اول به سراغ همان خانه می رفت. آن خانه، خانه فاطمه (س) بود که این نوشتار کوتاه به وصف آن خواهد پرداخت. ** موقعیت جغرافیایی
** اهدایی خدا و رسول (ص) ** راهی به بیرون جز از مسجد نداشت ** خانه رفیع و پر نور ** محل نماز و عبادت پیامبر (ص) ** زادگاه امام حسن و امام حسین (ع) ** محل رفت و آمد فرشتگان ** سلام پیامبر (ص) بر اهل خانه ** بسته شدن در خانه ها جز در خانه حضرت فاطمه (س) ** احترام ویژه امامان ** نگاهی دیگر ** وسائل خانه حضرت زهرا (س) ** سرنوشت خانه فاطمه (س) |
صحابه و یاران پیامبر اکرم (ص) که در زمان حیات آن حضرت به او ایمان آورده و از محضر وى کسب معرفت کردهاند، نزد ما شیعیان از احترام خاصى برخوردارند، چه آنان که در جنگهاى بدر و احد و احزاب و حنین شربت شهادت نوشیدند، و چه آنان که پس از درگذشت پیامبر در قید حیات باقى ماندند. همه اینان، از حیث آنکه به پیامبر ایمان آورده و در کنار او بودهاند، از احترام برخوردارند، و در جهان هیچ مسلمانى نیست که به صحابه پیامبر اکرم (از آن نظر که صحابه پیامبر بوده است) بدگویى کرده یا اظهار بىمهرى نماید، و اگر چنین نسبتى به گروهى از مسلمانان بدهند نسبتى کاملا بىاساس است.
ولى در کنار این مسئله، مطلب دیگرى وجود دارد که بایستى بدون هیچ تعصب یا حب و بغضى بدان رسیدگى کرد: آیا همه اصحاب، عادل و پرهیزگار و پیراسته از گناه بودهاند؟ یا آنکه حکم صحابه، از این نظر، حکم «تابعین» است که نمىتوان همگى آنان را عادل و پارسا دانست؟
بدیهى است رؤیت پیامبر و مصاحبت با او، هر چند امرى افتخار آمیز است، ولى براى هیچ انسانى مصونیت از گناه نمىآورد، و نمىتوان به همه صحابه با یک نظر نگریست و همگى را عادل و پرهیزگار و پیراسته از گناه دانست، زیرا به شهادت قرآن، آنان در عین داشتن افتخار «صحابى بودن» ـ از حیث ایمان و نفاق، و اطاعت و عصیان در برابر خدا و رسول ـ به اصناف گوناگونى تقسیم شدهاند که با توجه به این تقسیم بندى نمىتوان همگان را یکسان اندیشید، و کلا عادل و پرهیزگار دانست.
شکى نیست که قرآن یاران پیامبر را در مواقع مختلف ستوده است. (1) فى المثل از بیعت کنندگان با پیامبر(ص) د رجریان صلح حدیبیه اظهار رضایت کرده و مىفرماید : «لقد رضی الله من المؤمنین اذ یبایعونک تحت الشجرة» (فتح/18). اما این ستایش، بیانگر رضایت خداوند از آنان در حال بیعت« اذ یبایعونک» است، و دلالت بر تضمین صلاح و رستگارى همه آنان تا پایان عمر ندارد. لذا اگر فرد یا افرادى از آنان بعدا راه خلاف در پیش گرفته باشند، مسلما رضایت پیشین الهى، گواه بر پارسایى پیوسته و رستگارى ابدى آنان نخواهد بود، زیرا شأن و مقام این گوره که مورد رضایت خدا قرار گرفتهاند بالاتر از پیامبر نیست که درباره او مىفرماید: «لئن اشرکت لیحبطن عملک و لتکونن من الخاسرین» (زمر/65): اگر به خدا شرک ورزى قطعا عمل تو باطل شده و از زیانکاران خواهى بود.
این نوع آیات، بیانگر کمالى است که این افراد در آن حالت به دست آوردهاند، و البته اگر تا پایان زندگى نیز آن کمال را پاس دارند، رستگار خواهند بود.
بنابر آنچه گفته شد، هرگاه دلایل قاطعى از قرآن و سنت و تاریخ بر انحراف فرد یا افرادى گواهى داد، نمىتوان به استناد به این گونه ستایشها دلایل مزبور را رد کرد.
از باب نمونه، قرآن کریم از برخى از صحابه بعنوان «فاسق» یاد مىکند و مىفرماید «ان جاءکم فاسق بنبأ فتبینوا» (حجرات/6). در آیه دیگر نیز درباره وى مىفرماید: «أفمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا لا یستوون» (سجده/18). این فرد، به گواهى قطعى تاریخ، «ولید بن عقبه» از صحابه پیامبر بوده است، که در عین کسب دو فضیلت صحابى بودن و هجرت کردن، نتوانست اعتبار خود را حفظ کند و با جعل دروغ درباره طایفه بنى مصطلق، خداوند از وى به عنوان فاسق یاد کرد. (2)
با توجه به این آیه و نظایر آن (3) و نیز ملاحظه احادیثى که در نکوهش برخى از صحابه در کتب حدیث (4) وارد شده و همچنین مطالعه تاریخ زندگى برخى از آنان (5) ، نمىتوان قاطعانه همه اصحاب پیامبر را که شماره آنان از یک صد هزار تن هم متجاوز است، عادل و پارسا دانست.
آنچه که در اینجا مورد بحث و بررسى است همانا مسئله «عدالت همه صحابه» است، نه سب صحابه . متأسفانه برخى میان این دو مسئله فرقى نگذاشته و مخالفان در مسئله نخست را به مطلب دوم متهم مىسازند.
در خاتمه تأکید مىکنیم که شیعه امامیه، احترام به مصاحبت با پیامبر اکرم(ص) را مانع از داورى در افعال پارهاى از صحابه آن حضرت نمىداند و معتقد است که معاشرت با پیامبر به تنهایى نمىتواند سبب مصونیت از گناه تا پایان عمر باشد. اساس داورى شیعه را نیز در این باره، آیات قرآنى، احادیث صحیح، تاریخ قطعى و خرد تشکیل مىدهد.
پىنوشت:
1ـ سوره توبه آیه 100، سوره فتح آیههاى 18 و 29، سوره حشر آیه 8 و .9
2ـ به تفاسیر دو آیه فوق مراجعه شود.
3ـ آل عمران/153ـ.154 احزاب/12، توبه/45ـ .47
4ـ جامع الأصول، ج 11، کتاب حوض، حدیث شماره .7972
5ـ صحیح بخارى، ج 5، تفسیر سوره نور، ص 118ـ .119
منشور عقاید امامیه صدلایل نقلی اثبات امامت
در مقاله پیشین به مسئله امامت پرداختیم و گفتیم از منظر علمای امامیه امامان به نیابت و جانشینی پیامبر تصدی امور مسلمانان در امر دین و دنیا را به عهده دارند. از دیدگاه شیعیان بعد از پیامبر گرامی اسلام امامان معصوم عهده زمامداری دینی هستند و از منظر اهل سنت خلفا بعد از پیامبر گرامی اسلام زمامداران دینی محسوب می شوند.
شیعیان برای امام صفاتی را شرط دانسته اند که از جمله آن عصمت از گناه و خطا و نسیان در انجام وظایف امامت و نیز برتر بودن از تمامی امت در علم و عقیده و صفات فاضله انسانی و اخلاقی است. از سویی دیگر، تعیین امام و تشخیص آن از عهده توده مردم خارج و نیاز به نص خدا و رسول دارد. ولی علمای اهل سنّت گفته اند که در امام نه علم کامل شرط است و نه عصمت از گناه و خطا. مردم می توانند شخصی را برای تصدی امامت انتخاب کنند، چه آن شخص معصوم باشد یا نباشد.
بنابر اعتقاد شیعیان، خداوند در حجه الوداع (هیجدهم ذی حجه) در غدیر خم در حضور جمع کثیری از صحابه امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) را به عنوان خلیفة بلافصل خود معرفی کند:
«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فان لم تفعل فما بلغت رسالته» (مائده، 5/67)
«ای پیامبر آنچه از قبل مأمور رسالت آن شده ای به مردم برسان. اگر این مأموریت انجام نشود در ابلاغ رسالت اسلام ر ا انجام نداده ای»
این مأموریت در حضور بیش از دهها هزار نفر انجام شد. با وجود این، بعد از رحلت پیامبر (ص) جمعی به سقیفه رفتند و با ابوبکر بیعت کردند و او را به خلافت برگزیدند. بعضی غیبت امیرالمؤمنین را که مشغول تجهیزات خاکسپاری پیامبر و جمع آوری قرآن بود، دلیل بر اعراض ایشان از خلافت دانستند.
دلایل نقلی
علمای امامیه معتقدند برای اثبات امامت هم دلایل نقلی و هم دلایل عقلی وجود دارد. در این بخش به برخی از دلایل نقلی امامت اشاره می کنیم. در قرآن مجید آیاتی وجود دارد که به مسئله امامت اشاره دارد، برخی از این آیات چنین اند:
1. آیه اکمال دین
«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» (مائده/3)«امروز دین شما را برایتان کامل و نعمتخود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آیینى برگزیدم»
قرآن میگوید؛ در این روز دین شما را به حد کمال رساندم و نعمت خودم را هم به حد اتمام رساندم و اسلام را برای شما به عنوان یک دین پسندیدم. یعنی امروز این اسلام همان اسلامی است که مورد نظر خداوند بودن است. آن دینی که خدا میخواسته همین اسلام کامل شده و تمام یافته است. اما این روز کدام روز است؟ به اتفاق مفسران شیعی و سنّی این آیه مربوط به جانشینی امیرالمؤمنین است که در روز هجدهم ذیحجه در سال دهم هجری قمری هنگام برگشت پیامبر از حج در کنار غدیر خم ابلاغ شد. پیامبر اکرم (ص) از آغاز ذیالقعده سال دهم هجری که آخرین سال زندگانی ایشان بود، به همه مناطق مسلماننشین عربستان خبر داد که وی در این ماه به مکه خواهد رفت و حج بهجای خواهد آورد و بدینترتیب بزرگترین اجتماع مسلمانان شکل گرفت، که به «حجةالوداع» معروف است. با پایان حج محمد (ص) به سرعت دستور حرکت جهت اجتماع در غدیر خم را دادند. در میان راه مکه و مدینه در غدیر خم، آیه تبلیغ نازل شد و در پی نزول این آیه، پیامبر دستور داد همه کاروانیان در آن محل گرد هم آیند، و در همانجا پیامبر خطابه طولانی غدیر را ایراد کرد. دانشمندان شیعه و بسیاری از علمای اهل تسنن معتقدند که آیه اکمال دین، در روز عید غدیر نازل گریدیده است. هرچند، آغاز و پایان آیه مربوط به بیان احکام گوشت های حلال و حرام است، ولی این به مسئله ترتیب و نظم آیات بر می گردد. زیرا ترتیب نزول سوره ها و آیات قرآن با ترتیب فعلى آن کاملا مغایرت دارد. آیات قرآن برحسب حوادث و پیشامدهاى گوناگون و هدف هاى مختلف، تدریجاً از طرف خداوند فرستاده شده است; چه بسا در یک سوره مقصدهاى مختلف و موضوعات گوناگون مورد بحث واقع شده است و به همین دلیل نمى توان قبل و بعد آیه اى را گواه محکم بر چیزى گرفت و روابط آنها را حفظ نمود.چه بسا میان نزول دو آیه از یک سوره سال ها فاصله شده است. برای حلّ این مشکل باید به شأن نزول آیات توجه داشت.
علاوه بر این، روایاتى که شأن نزول آیات را بیان می کنند نیز بخش دوم آیه را جداگانه و بدون این که از صدر و ذیل آن سخن بگویند مورد بحث قرار داده اند و این خود دلیل بر استقلال این قسمت است که به عللى در وسط آیه قرار گرفته است.
شیعیان برای امام صفاتی را شرط دانسته اند که از جمله آن عصمت از گناه و خطا و نسیان در انجام وظایف امامت و نیز برتر بودن از تمامی امت در علم و عقیده و صفات فاضله انسانی و اخلاقی است. از سویی دیگر، تعیین امام و تشخیص آن از عهده توده مردم خارج و نیاز به نص خدا و رسول دارد. ولی علمای اهل سنّت گفته اند که در امام نه علم کامل شرط است و نه عصمت از گناه و خطا. مردم می توانند شخصی را برای تصدی امامت انتخاب کنند، چه آن شخص معصوم باشد یا نباشد
2. آیه تبلیغ
از دیگر آیاتى که در باب امامت خاصه امیرالمؤمنین علىبن ابىطالب(ع) به آن استشهاد شده است، آیه معروف به «تبلیغ» است؛«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فان لم تفعل فما بلغت رسالته» (مائده/67) ؛ «ای پیامبر مأموریت خود را درباره آنچه به آن از طرف خدا مأمور شده ای انجام ده و اگر آن را انجام ندهی رسالت او را انجام نداده ای»
این آیه نیز به گواهی مفسران قرآن کریم درباره ولایت امیر مؤمنان است. آنچه که در این آیه به آن اشاره می شود، امر بسیار مهمی است تا آنجا که خداوند به پیامبر می گوید اگر این امر را به پایان نرسانی، رسالت الهی را ابلاغ نکرده ای. آیه با خطاب «یا ایهاالرسول» آغاز می شود که نشانگر یک رسالت مهم است. به نظر می رسد که به دلیل اهمیت موضوع و ترس و واهمه از مکر دشمن پیامبر تمایل داشته اند که بیان آن را به وقت مناسب موکول کنند و آیه با این نحوه بیان می خواهد پیامبر اراده پیامبر را در بیان آن رسالت تقویت کند. البته آیه به صراحت مشخص نمی کند که چه چیز باید تبلیغ شود، بلکه به آن اشاره می کند: «آن چه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده...». این بدان خاطر است که عظمت موضوع هرچه بیشتر آشکار و روشن شود که پیامبر در این موضوع فقط نقش پیام رسان دارد و چیزی از خود نمی گوید.