زیارت و توسل

ما پیرو واقعی پیامبر هستیم و به آن افتخار می کنیم

زیارت و توسل

ما پیرو واقعی پیامبر هستیم و به آن افتخار می کنیم

امام محمد تقی(ع) و نشر دقیق احکام غنی اسلام

امام محمد تقی(ع) و نشر دقیق احکام غنی اسلام

امروز پنجشنبه 29 ذیقعده سالروز شهادت امام محمد تقی(ع) است، این امام بزرگوار با سرمایه الهی امامت که از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانی نشأت گرفته بود، احکام اسلام را مانند پدران خود گسترش داد و به تعلیم و ارشاد عمومی پرداخت .

امام نهم شیعیان حضرت جواد (ع ) در سال 195هجری در مدینه ولادت یافت . نام  آن بزرگوار محمد و معروف به جواد و تقی است . القاب دیگری مانند رضی و متقی نیز داشته ، ولی تقی از همه معروفتر است .

امام محمد تقی (ع ) هنگام وفات پدر 8 ساله بود . پس از شهادت جانگداز حضرت رضا (ع) در اواخر ماه صفر سال 203هجری مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه (ع ) انتقال یافت .

مأمون خلیفه عباسی که همچون سایر خلفای  بنی عباس از پیشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت سعی کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد .

از اینجا بود که مأمون نخستین کاری که کرد، دختر خویش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد تا مراقبی  دائمی و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد . رنجهای دائمی که امام جواد (ع ) از ناحیه این مأمور خانگی برده است، در تاریخ معروف است .

دوران امامت:

امام جواد (ع) در سال 203 هجری قمری پس از شهادت پدرش امام رضا (ع)، در سن هشت سالگی، به امامت رسید دوران هفده ساله امامت او با حکومت مأمون و معتصم، خلفای عباسی، همزمان بود. هنگامی که امام رضا (ع) به دعوت مامون از مدینه به توس رفت امام جواد (ع) که کودک بود، مانند دیگر افراد خانواده حضرت رضا (ع) در مدینه ماند و در سال 202 هجری قمری برای دیدار پدر به مرو رفت و سپس به مدینه بازگشت .

امام در بغداد:

پس از شهادت امام رضا (ع) مامون به بغداد رفت . او که از کمالات علمی و معنوی امام جواد (ع) آگاه بود ایشان را از مدینه به بغداد دعوت کرد. اما دولتمردان حکومت عباسی و اطرافیان مأمون از این اقدام ناخشنود بودند، به ویژه آنکه مأمون تصمیم داشت دختر خود، ام الفضل، را به همسری امام جواد (ع) در آورد. مأمون برای آنکه آنها را از مقام علمی و فضل آن حضرت آگاه کند، در بغداد مجلس بحثی، میان او و دانشمندان بزرگ آن روزگار، ترتیب داد. دراین مجلس، امام به پرسشهای علما پاسخ گفت و میزان دانش و هوش وی بر آنان آشکار شد. پس از آن مأمون دختر خود را به همسری امام درآورد. 

سفر حج و شهادت:

امام جواد (ع) پس از چندی به سفر حج رفت و از آنجا به مدینه بازگشت و تا پایان خلافت مأمون در آن شهر ساکن بود. پس از مرگ مأمون به دستور معتصم عباسی، در سال 220 هجری قمری، به همراه همسرش ام الفضل، به بغداد رفت و بنابر برخی  روایتها به دستور معتصم مسموم شد و در همان سال وفات یافت.

امام جواد (ع) را همه مسلمانان، عالمی بزرگ می دانستند. ایشان انسانی بردبار، نیکو سخن، عابد و بسیار باهوش بود. حدیثهای بسیاری از آن امام، در کتابهای حدیث، از جمله عیون اخبار الرضا، تحف العقول، مناقب و بحارالانوار نقل شده است.

حضرت جواد (ع ) با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذر بود  و در دوره ای که فرقه های مختلف اسلامی و غیر اسلامی  در میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگی در این دوران زندگی می کردند و علوم و فنون سایر ملتها پیشرفت کرده و کتابهای زیادی به زبان عربی ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود ، با کمی سن وارد بحثهای علمی شد و با سرمایه خدایی امامت که از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانی مایه گرفته بود ، احکام اسلامی را مانند پدران و اجداد بزرگوار خود گسترش داد و به تعلیم و ارشاد عمومی پرداخت .

حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا(س) زندگانی کوتاه و عمری سراسررنج و مظلومیت داشت . بدخواهان نگذاشتند این مشعل نورانی نورافشانی کند .

امام نهم در آخر ماه ذیقعده سال 220هجری به سرای جاویدان شتافت . مزار مطهر وی در کاظمین است . 

 

 

شیطان وجود دارد؟

 

شیطان وجود دارد؟


آیا خدا شیطان را خلق کرد؟
استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به چالش ذهنی کشاند.
آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟
شاگردی با قاطعیت پاسخ داد: بله او خلق کرده
استاد پرسید: آیا خدا همه چیز را خلق کرده ؟
شاگرد پاسخ داد: بله, آقا
استاد گفت: اگر خدا همه چیز را خلق کرده، پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون ، کردار ما نمایانگر ماست ، خدا نیز شیطان است.
شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.
شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟
استاد پاسخ داد: البته
شاگرد ایستاد و پرسید: استاد، سرما وجود دارد؟
استاد پاسخ داد: این چه سوالی است البته که وجود دارد. آیا تا کنون حسش نکرده ای؟
شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند.
مرد جوان گفت: در واقع آقا، سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را میتوان مطالعه و آزمایش کرد وقتی که انرژی داشته باشد یا آنرا انتقال دهد. و گرما چیزی است که باعث میشود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یا آنرا دارا باشد. صفر مطلق نبود کامل گرماست. تمام مواد در این درجه بدون حیات و بازده میشوند. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد.
شاگرد ادامه داد: استاد تاریکی وجود دارد؟
استاد پاسخ داد: البته که وجود دارد
شاگرد گفت: دوباره اشتباه کردید آقا! تاریک هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمیتوان. در واقع با استفاده از قانون نیوتن میتوان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آنرا روشن می سازد. شما چطور می توانید تعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد.
در آخر مرد جوان از استاد پرسید: آقا، شیطان وجود دارد؟
زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم. او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست.
و آن شاگرد پاسخ داد: شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریک که در نبود نور می آید
.

نام آن مرد جوان: آلبرت انیشتن

ناشنیده‌هایی از شهید دستغیب

ناشنیده‌هایی از شهید دستغیب

زندگینامه شهید دستغیب که زبان خود شهید نقل شده در سالگرد شهادت ایشان یعنی ۲۰ آذر به همرا خاطراتی خواندنی در پی می‌آید.

بسم الله الرحمن الرحیم بنده سید عبدالحسین دستغیب، پدر ما مرحوم آقای سید محمد تقی دستغیب تولد بنده روز عاشورای محرم 1332 مطابق با 1922 شمسی.

بنده تا سن 1343 ﻫ . ق که پدرمان مرحوم شد مقداری از مقدمات را خدمت ایشان می‌خواندم بعد از فوت والد که تقریباً 11-12 ساله بودم تحصیلات را در شیراز ادامه دادم که عبارت بودند از صرف و نحو بیان و منطق فقه و اصول...

آن دوران به علت اینکه مصادف بود با اوایل سلطنت رضاخان قلدر ملعون و جنگ با روحانیت واز بین بردن روحانیت و ضدیت با آن نمی‌گذاشتند کسی طلبه شود و تحصیل علم بکند، و با فشارهای زیادی که می‌آوردند کمتر کسی دیگر حاضر می‌شد تحصیل علم کند و در رشته طلبگی بیاید . به طوری این ملعون جو را بر علیه روحانیت درست کرده بود که می‌گفتند روحانی عضو فلج اجتماع است و در نتیجه کسی اصلش رغبت خواندن درس طلبگی نکند ، لکن در همان حال خدای تعالی شوقی عنایت کرده بود که ما به همه سختیها ساختیم و با همه فشارهایی که تحمل کردیم و بحمدالله تحصیلات را ادامه دادیم و در همان اوقات هم دوش به دوش تحصیلات که می‌کردیم در مسجد باقرخان آنجا نیز بعد از نماز به تبلیغ اسلام و بر علیه دستگاه پهلوی مشغول بودیم و لذا در همان وقت هم چندبار ما را در زندان کردند و یک دفعه هم بناشان تبعید بود و بعد فشار آوردند که اصلش باید از روحانیت بیرون بروی و 24 ساعت مهلت دادند که بنده خود را خلع لباس کنم و از روحانیت بیرون روم و مسجد و منبری نباشم.

بنده بناچار رفتم نجف اشرف البته این هم وسیله‌ای بودکه خدای تعالی خیری می‌خواست برای ما که آنجا مشرف شویم. درآنجا مدتی خدمت آیت الله شیخ محمد کاظم شیرازی و مرحوم آیت الله اصطهباناتی خدمت این بزرگان استفاده می‌کردم تابعد از شهریور 20 و سقوط پهلوی در سن 21 به شیراز مراجعت کردم . به شیراز که آمدیم دوستان آمدند برای اینکه در مسجد جامع عتیق اقامه جماعت بشود و منبر در آن برقرار گردد.

زیرا این مسجد جامع عتیق در آن وقت از طرف پهلوی دستور داده شده بود که تمام مصالحش را بفروشد و دوستان آمدند که اگر بشود اینجا را یک اداره‌ای بکنند شبستانها و صحن مسجد تمام خراب شده بود و دیگر کسی مانع نشد و ما هم رفتیم شبستان وسط را برای انجام برنامه‌ها آماده کردیم که الحمدلله اجتماع مومنین در آنجا روز به روز زیادتر می‌شد و هر روز مقداری از سطح مسجد را تسطیح می‌کردند که بشود نماز خوانده شود بعد هم در ماه مبارک تشویق کردیم مردم را به اینکه از نماز یک ساعت تفسیر قرآن مجید و بیان اخلاق و قواعد و ... داشته باشیم و وقتی از سنه 42 که حضرت امام خمینی اطال الله عمره الشریف در قم نهضت فرمود و امر فرمود که همه قیام کنند ما هم اجابت کردیم و در اینجا مشغول شدیم به مبارزات و آن‌پیشامدهائی که شد.

شب قبل از شهادت
از قول همسر شهید آیت الله دستغیب نقل می‌گردد:
که ایشان شب جمعه‌ای که فردای آنروز به شرف شهادت نائل شده و به لقاءالله شتافت دچار حالتی کم سابقه شده و مضطرب بنظر می رسیدند و آن شب را تا صبح در رختخواب غلطیده و بخواب نمی‌رفتند . اضطراب آن شهید بزرگوار بحدی بود که توجه همسرش به وی جلب شده و علت اضطراب را جویا می‌شود شهید آیت الله دستغیب خطاب به همسرش اظهار می‌دارد فردا صبح سری ‌می‌گویمت.

صبح آن شب وی هنگام عزیمت برای اقامه نماز دشمن شکن جمعه برخلاف معمول عطر زیادی مصرف نموده و خودرا خوشبو و معطر می‌نمایند وباز هم بر خلاف دفعات پیش هنگام رفتن با علامت دست رفتن خود را اعلام می‌کنند و به نقل از یکی از پاسداران ایشان هنگامی که از آستانه قدم به درون کوچه می‌گذارند آیه شریفه انا لله و انا الیه راجعون را تلاوت می‌کنند و بیش از چند قدم از منزل دور شده دچار حادثه و شهید می‌گردند