زیارت و توسل

ما پیرو واقعی پیامبر هستیم و به آن افتخار می کنیم

زیارت و توسل

ما پیرو واقعی پیامبر هستیم و به آن افتخار می کنیم

نفحات بهشتی در آیینه غدیر

نفحات بهشتی در آیینه غدیر

خطبه پیامبر(ص) در حجة الوداع


برخلاف تصور مردم که گمان می‌کنند حضرت محمد(ص) در روز غدیر تنها آن جمله معروف «من کنت مولاه» را گفته‌اند، آن حضرت در این روز مبارک، سه ساعت سخنرانی و در آن مطالب بسیار مهمی را بیان فرموده‌اند که ترجمه آن در پی می‌آید:

حمد و ثنای الهی
حمد و سپاس خدایی را که در یگانگی خود بلند مرتبه، و در تنهایی و فرد بودنش نزدیک است. در قدرت و سلطه خود با جلالت و در ارکان خود عظیم است. علم او به همه چیز احاطه دارد در حالی که در جای خود است، و همه مخلوقات با قدرت و برهان خود تحت سیطره دارد. همیشه مورد سپاس بوده و همچنان مورد ستایش خواهد بود. صاحب عظمتی که از بین رفتنی نیست. ابتدا کننده و بازگرداننده اوست و هر کاری به سوی او باز می‌گردد. به وجود آورنده بالا برده شده‌ها (آسمان‌ها و افلاک) و پهن کننده گسترده‌ها (زمین)، یگانه حکمران زمین‌ها و آسمان ها، پاک و منزّه و تسبیح شده، پروردگار ملائکه و روح، تفضّل کننده بر همه آنچه خلق کرده، و لطف کننده بر هر آنچه به وجود آورده است. هر چشمی زیر نظر اوست ولی چشم‌ها او را نمی‌بینند. کَرم کننده و بردبار و تحمّل کننده است. رحمت او همه چیز را فرا گرفته و با نعمت خود بر همه آنها منت گذارده است. در انتقام گرفتن خود عجله نمی‌کند و به آنچه از عذابش که مستحقّ آنند مبادرت نمی‌ورزد. باطن‌ها و سریره‌ها را می‌فهمد و ضمایر را می‌داند، و پنهان‌ها بر او مخفی نمی‌ماند و مخفی‌ها بر او مشتبه نمی‌شود. او راست احاطه بر هر چیزی و غلبه بر همه چیز و قوّت در هر چیزی و قدرت بر هر چیزی، و مانند او شیئی نیست. اوست به وجود آورنده شی (چیز) هنگامی که چیزی نبود. دائم و زنده است، و به قسط و عدل قائم است. خداوندی جز او که با عزت و حکیم است نیست. بالاتر از آن است که چشمها او را درک کنند ولی او چشمها را درک می‌کند و او لطف کننده و آگاه است. هیچکس نمی‌تواند با دیدن به صفت او راه یابد، و کسی به چگونگی او از سر و آشکار دست نمی‌یابد، مگر به آنچه خود خداوند عزوجل راهنمایی کرده است. گواهی می‌دهم به او که اوست خدا، خدایی که قُدس و پاکی و منزّه بودن او روزگار را پر کرده است. او که نورش ابدیّت را فرا گرفته است. او که دستورش را بدون مشورتِ مشورت کننده ای اجرا می‌کند و در تقدیرش شریک ندارد و در تدبیرش کمک نمی‌شود. آنچه ایجاد کرده بدون نمونه و مثالی تصویر نموده و آنچه خلق کرده بدون کمک از کسی و بدون زحمت و بدون احتیاج به فکر و حیله خلق کرده است. آنها را ایجاد کرد پس به وجود آمدند و خلق کرد پس ظاهر شدند. پس اوست خدایی که جز او خدایی نیست. صنعت او محکم و کار او زیباست. عادلی که ظلم نمی‌کند و کرم کننده ای که کارها به سوی او باز می‌گردد. شهادت می‌دهم اوست خدایی که همه چیز در مقابل عظمت او تواضع کرده و همه چیز در مقابل عزّت او ذلیل شده و همه چیز در برابر قدرت او سر تسلیم فرود آورده و همه چیز در برابر هیبت او خاضع شده اند. پادشاه پادشاهان و گرداننده افلاک و مسخّر کننده آفتاب و ماه، که همه با زمان ِتعیین شده در حرکت هستند. شب را بر روی روز و روز را بر روی شب می‌گرداند، که به سرعت در پی آن می‌رود. در هم شکننده هر زور گوی با عناد، و هلاک کننده هر شیطان سر پیچ و متمرّد. برای او ضدّی و همراه او معارضی نبوده است. یکتا و بی نیاز است. زاییده نشده و نمی‌زاید، و برای او هیچ همتایی نیست. خدای یگانه و پرودگار با عظمت. می‌خواهد پس به انجام می‌رساند، و اراده می‌کند پس مقدّر می‌نماید، و می‌داند پس به شماره می‌آورد. می‌میراند و زنده می‌کند، فقیر می‌کند و غنی می‌نماید، می‌خنداند و می‌گریاند، نزدیک می‌کند و دور می‌نماید، منع می‌کند و عطا می‌نماید. پادشاهی از آن ِاو و حمد و سپاس برای اوست. خیر به دست اوست و او بر هر چیزی قادر است. شب را در روز و روز را در شب فرو می‌برد. نیست خدایی جز او که با عزّت و آمرزنده است. اجابت کننده دعا، بسیار عطا کننده دعا، بسیار عطا کننده، شمارنده نَفَس‌ها و پرودگار جن ّو بشر، که هیچ امری بر او مشکل نمی‌شود، و فریاد دادخواهان او را منضجر نمی‌کند، و اصرارِ اصرار کنندگانش او را خسته نمی‌نماید. نگهدارنده صالحین و موفّق کننده رستگاران و صاحب اختیار مومنان و پروردگار عالمیان. خدایی که از آنچه خلق کرده مستحق است که او را در هر حالی شکر و سپاس گویند. او را سپاس بسیار می‌گویم و دائماً شکر می‌نمایم، چه در آسایش و چه در گرفتاری، چه در حال شدت و چه در حال آرامش. و به او و ملائکه اش و کتاب‌ها و پیامبرانش ایمان می‌آورم. دستور او را گوش می‌دهم و اطاعت می‌نمایم و به آنچه او را راضی می‌کند مبادرت می‌ورزم و در مقابل مقدرات او تسلیم می‌شوم به عنوان رغبت در اطاعت او و ترس از عقوبت او، چرا که اوست خدایی که نمی‌تواند از مکر او در امان بود و از ظلم او هم ترس نداریم (یعنی ظلم نمی‌کند).

 

ادامه دارد....

امام على (ع) کنار رسول خدا (ص)

امام على (ع) کنار رسول خدا (ص)

امام على (ع) این افتخار را دارد که از کودکى در خانه رسول خدا (ص) رشد یافت .1 در این باره نقل هاى جالبى وجود دارد که ابن ابى الحدید آن ها را یکجا فراهم آورده است. از جمله از زید بن على بن الحسین (ع) نقل شده است که در آن دوران, رسول خدا (ص) گوشت و خرما را در دهانشان نرم کرده تا خوردن آن راحت تر شده, آنگاه آن را در دهان امام مى گذاشت. 2 به دلیل همین قرابت بود که امام, نخستین کسى بود که به رسول خدا (ص) ایمان آورد. او خود فرمود: ((لم یسبقنى الا رسول الله بالصلاة.))3 در این باره به قدرى شهادات و شواهد وجود دارد که جاى هیچ گونه تردیدى را به افراد منصف باقى نمى گذارد. درباره اسلام آوردن امام گزارش شده است که رسول خدا (ص) از او دعوت کردند تا اسلام را بپذیرد. این امر بلوغ فکرى امام را نشان مى دهد. 4 مسعودى مى گوید: برخى سن امام را در وقت اسلام آوردن کم گفته اند تا بگویند او در زمانى که اسلام آورده طفلى بیش نبوده است .5 حقیقت آن است که پیامبر (ص) قدر شناس اصحاب فداکار بود, زمانى که از جان گذشتگى امام على (ع) را در همهئ صحنه ها مى دید چگونه مى توانست او را همانند دیگران بداند. این امر سبب شد تا در هر فرصت مناسب, با فرمایشاتى که درباره خصایص و ویژگیهاى آن حضرت مى فرمود, قدر و اعتبار او را به مردم بنمایاند. اینها امورى است که ما به عنوان فضایل امام در مصادر معتبر حدیثى و تاریخى داریم. بعدها زمانى که کتابهاى حدیث در قرن دوم تدوین شد, کسانى که جامع و راوى این کتب روایى بودند, عمدتاً متاثر ازگرایشات عثمانى مذهبانى بودند که براى امام فضیلتى را تحمل نمى کردند. به علاوه آنچه را طرفداران اموى و عثمانى در دوران بنى امیه درباره خلفا و مدافعان صحابى آنها ساخته بودند, نقل مى کردند. بخشى از این جعلیات, درست امورى بود که در اصل, از فضایل امام بود و به خلفا نسبت داده شده بود این تحریفات راه به جایى نبرد,زیرا تا اندازه اى فضایل نقل شده امام جدى, و راویان آن مورد اعتماد بودند که به هر روى در کتابها باقى ماند. در این زمینه راویان کوفى نقش مهمى در حفظ این فضایل داشتند.

احمد بن حنبل مى گفت: آن اندازه که براى على (ع) فضایل صحیحه وارد شده براى هیچ یک از صحابه وارد نشده است .6 همو مى گفت: ((ان ابن ابى طالب لایقاس به احد)) .7 از میان این فضایل, روایاتى را مى توان مطرح کرد که کوچکترین تردیدى در درستى آنها وجود ندارد. برخى از این نقلها به قدرى اهمیت دارد که به تنهایى قادر است شخصیتى عظیم از امام را در دیدگان رسول خدا (ص) براى ما ترسیم کند.
ابو سعید خدرى مى گفت: ((کان لعلى من النبى (ص) دخلة لیست لاحد, و کان للنبى (ص) من على دخلة لیست لاحد غیره فکانت دخلة النبى (ص) من على ان النبى (ص) کان یدخل علیهم کل یوم)) 8 على نزد پیامبر (ص) رفت و شدى داشت که کسى جز او نداشت. همین طورى, پیامبر (ص) نزد على رفت و شدى داشت که براى کسى جز او نبود. رفت و شد پیامبر (ص) چنان بود که هر روز بر آنها وارد مى شد. زید بن ثابت نیز به امام گفت: و ((انت من رسول الله (ص) بالمکان الذى لایعدله احد)) 9, زید زمانى این سخن را مى گفت که سرسختانه از عثمان طرفدارى مى کرد. همین سبب شده بود که امام چنان رسول خدا (ص) را بشناسد که دیگر اصحاب آن چنان معرفت را به آن حضرت نداشتند.10 یکى از شواهد اعتناى رسول خدا (ص) به امام آن بود که دخترش فاطمه را که از زنان برگزیده عالم بود, به عقد آن حضرت درآورد. پیش از آن ابوبکر و عمر به خواستگارى رفته بودند و حضرت قبول نکرده بود. زمانى که امام به خواستگارى رفت, آن حضرت پذیرفت و فرمود: لست بدجال, 11 فاطمه از آن توست. زمانى که امام با فاطمه ازدواج کرد, حضرت از او خواست تا خانه اى پیدا کند. حضرت خانه اى دور یافت. پس از ازدواج, رسول خدا (ص) ازآنها خواست تا نزد او باشند. این کار با گذشت حارثة بن نعمان و واگذارى خانه اش انجام شد. 12 شاید به همین دلیل بود که عبدالله بن عمر مى گفت: اگر مى خواهید موقعیت على را نزد پیامبر (ص) بدانید, موقعیت خانه او را نسبت به آن حضرت نگاه کنید. 13 در جریان اخوت, رسول خدا (ص), على (ع) را به عنوان ((برادر)) خود برگزید.14 زمانى که رسول خدا (ص) خطبه مى خواند, امام على (ص) در فاصله اى دورتر سخنان آن حضرت را بازگو مى کرد.15 و آنگاه که پیامبر (ص) خشمگین مى شد, کسى جز امام جرات سخن گفتن با وى را نداشت .16 مردم على (ع) را واسطه خود در حل مسألشان قرار مى دادند.17 سنیان از عایشه نقل کرده اند که گفت: از زنان فاطمه (س) و از مردان على (ع) محبوبترین اشخاص نزد رسول خدا (ص) بودند .18 رسول خدا (ص) در یکى از قطعى ترین فضایل امام, یعنى حدیث منزلت, نسبت على را با خود همچون نسبت هارون با موسى دانست 19. هر بار که مشکلى پیش مىآمد و نیاز به آن داشت تا کسى براى اصلاح کارها اعزام شود, پیامبر (ص) امام على (ع) را مى فرستاد. 20 از امام پرسیدند که چگونه است که شما بیش از دیگر صحابه حدیث نقل مى کنید؟ آن حضرت فرمود: ((لانى کنت اذا سالته انبانى و اذا سکت ابتدانى)) 21 امام پاسخ داد: براى این که زمانى که من از آن حضرت سوئال مى کردم, به من علم مىآموخت و زمانى که من ساکت مى شدم آن حضرت خود آغاز سخن مى کرد. آن حضرت مى فرمود: من به نکته مجهولى برنخوردم جز آن که درباره آن از رسول خدا (ص) سوئال کردم و پاسخ آن را در خاطرم نگه داشتم .22 و مى فرمود: هر چه از رسول خدا (ص) شنیدم آن را حفظ کردم و هیچگاه چیزى را فراموش نکردم 23. امام در نامه اى نوشت: ((و انا من رسول الله کالصنو من الصنو و الذراع والعضد))24, من و رسول خدا (ص) چون دو شاخیم از یک درخت رسته و چون آرنج به بازو بسته. امام مى فرمود: من همچون نوازد شترى که دنبال مادرش مى رود دنباله رو پیامبر بودم.25 و مى فرمود: ((انى لم ارد على الله و لا على رسوله ساعة قط,)) من حتى لحظه اى مد مقابل خدا و رسول اظهار مخالفت نکردم. 26 در مساله اعلام برأت, خداوند به رسول خدا فرمود:
این پیام را یا باید خودت به مردم ابلاغ کنى یا کسى که از تو باشد. به همین دلیل بود که آن حضرت, ابوبکر را از نیمه راه باز گردانده و پیام را به امام على (ع) داد تا در روز حج اکبر بخواند .27

امام در خطبه قاصعه درباره نزدیکى خود به پیامبر (ص) جملات زیبایى دارد. آن حضرت مى فرماید:
شما مى دانید مرا نزد رسول خدا چه رتبت است و خویشاوندیم با او در چه نسبت است. آنگاه که کودک بودم مرا در کنار خود نهاد و بر سینه خویشم جا داد و مرا در بسر خود مى خوابانید چنان که تنم را به تن خویش مى سود و بوى خوش خود را به من مى بویانید. و گاه بود که چیزى را مى جوید و سپس آن را به من مى خوارانید. از من دروغى در گفتار ندید و خطایى در کردار نشنید. هنگامى که از شیر گرفته شد, خدا بزرگترین فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشین او فرمود تا راههاى بزرگوارى را پیمود و خویهاى نیکوى جهان را فراهم نمود. و من در پى او بودم چنان که شتر بچه در پى مادر. هر روز بر من از اخلاق خودنشانه اى بر پا مى داشت و مرا به پیروى آن مى گماشت. هر سال در حرا خلوت مى گزید, من او را مى دیدم و جز من کسى وى را نمى دید. آن هنگام جز خانه اى که رسول خدا (ص) و خدیجه در آن بود, در هیچ خانه اى مسلمانى راه نیافته بود و من سومین آنان بود. روشنایى وحى و پیامبرى را مى دیدم و بوى نبوت را مى شنودم.28 امام آن چنان به رسول خدا (ص) نزدیک بود که مى فرمود: به خدا سوگند آیه اى فرود نیامد مگر آن که من آگاهم که درباره چه و در کجا نازل شده است. 29 ابن عباس مى گفت: خداوند سوره اى را فرود نفرستاد جز آن که على امیر و شریف آن بود. خداوند اصحاب محمد (ص) را معاتبه کرد اما درباره على جز به نیکى چیزى نفرمود. 30
احمد بن حنبل درباره شگفتى کسانى که از این که على قسیم بهشت و جهنم باشد, مى گفت: مگر روایت نشده است که رسول خدا (ص) به على فرمود: لا یحبک الا موئمن و لا یبغضک الا منافق؟ گفتند: آرى. گفت: از آنجا که موئمن جایش در بهشت است و منافق جایگاهش در آتش, بنابر این على (ع) تقسیم کننده بهشت و جهنم است .31 عمر بن عبدالعزیز مى گفت: اگر این مردم نفهم, از آنچه ما درباره على مى دانستیم, آگاه بودند, دو نفرشان از ما متابعت نمى کردند.32 سلمان مى گفت: اگر على از میان شما برود, کسى نیست تا از اسرار پیامبرتان براى شما بگوید. 33 ابن ابى الحدید به درستى مى گوید: هیچ کس به اندازه ابوطالب و فرزندانش على و جعفر, پیامبر (ص) را یارى نکردند. 34 زمانى که کسى بخاطر مساله اى از امام, نزد رسول خدا (ص) شکایت کرد, آن حضرت سه بار فرمود: ((على را راحت بگذارید, ((فان علیا منى و انا منه و هو ولى کل موئمن))35.
امام در شب هجرت جان پیامبر (ص) را نجات داد 36 در بدر نزدیک به سى تن از مشرکان را به قتل رساند. در احد, در حالى که بسیارى از صحنه جنگ گریختند, در کنار پیامبر (ص) ماند و جان آن حضرت را نجات داد. یک ضربهئ شمشیر على در خندق, که بر عمروبن عبدود فرود آمد, از طرف پیامبر (ص), برتر از عبادت جن و انس دانسته شد.
این ضربت باعث شد تا دشمن به هزیمت کشانده شود .37 آن حضرت در بیشتر جنگها پرچمدار سپاه اسلام بود.38 بى شبهه در میان اصحاب پیامبر (ص), کسى دانش امام را نداشته است. این مطلبى است که در کلام خود رسول خدا (ص) و اصحاب آمده و تاریخ نیز بر آن گواهى داده است. این سخن رسول خدا (ص) که فرمود: انا مدینة العلم و علىد بابها, بهترین گواه بر این مطلب است. سخن خود امام (ع) در بالاى منبر به این که: سلونى قبل از تفقدونى 39 نشانگر دانش برتر امام بود. این ادعایى بود که به قول سعید بن مسیب هیچ کس از صحابه جز امام آن را مطرح نکرد.40 رسول خدا (ص), اما را موظف فرمود تا به مردم وضو و سنت را تعلیم دهد. 41 عایشه که دشمنیش نسبت به فاطمه و على علیهما السلام به همان زمان پیامبر (ص) باز مى گشت, مى گفت: على اعلم الناس بالسنه, 42 عطا از تابعین معروف مى گفت: على (ع) فقیه ترین فرد از میان اصحاب رسول خدا (ص) است .43عمر بن عبدالعزیز نیز, امام را زاهدترین اصحاب پیامبر (ص) خواند.44 در این باب و خصایص و فضایل امام صدها صفحه مى توان مطالبى را نوشت.



1- انساب الاشراف, ج 2, ص 90.
2- شرح نهج البلاغه, ج 13, ص 201 ـ 198.
3- نهج البلاغه, خطبه 131.
4- المعیار و الموازنه, ص 69, ;68 انساب الاشراف, ج 1, ص 112.
5- التنبیه و الاشراف, ص 198.
6- مناقب احمد بن حنبل, ابن جوزى, ص ;160 طبقات الحنابله ج 1, ص 319.
7- مناقب احمد بن حنبل, ص 163.
8- المصنف, عبدالرزاق,ج 10, ص ;140 انساب الاشراف, ج 2, ص 98و در پاورقى از: تاریخ دمشق, ج 38, ص ;33 امالى ابن الشیخ, ص 33, حدیث سوم
مجلس 27.
9- الفتوح, ج 2, ص 165.
10- نک: سبل الهدى و الرشاد, ج 6, ص 642.
11- طبقات, الکبرى, ج 8, ص 22. این سخن را به دو صورت مى توان خواند:ِ ((لستُ)) و ((لستَ)) ابن سعد به صورت اول خوانده و تفسیر کرده است که من
دجال نیستم. یعنى قبلا وعده فاطمه را على داده بود. کاوشى در روایات خواستگارى نشان مى دهد که هیچ صحبت وعده نبوده است. بنابراین معناى سخن
پیامبر چیست ؟
12- طبقات الکبرى, ج 8, ص 22.
13- انساب الاشراف, ج 2, ص 181 ـ 180.
14- صحیح ترمذى, ج 13, ص ;170 المصنف, ابن ابى شیبه, ج 12, ص 62, ;82 المستدرک, ج 3, ص ;14 ربیع الابرار, ج 1, ص ;807 انساب الاشراف, ج
1, ص 270, ج 2, ص 145.
15- ربیع الابرار, ج 3, ص 732.
16- انساب الاشراف, ج 2, ص ;107 المستدرک, ج 3, ص 130.
17- التراتیب الاداریه, ج 1, ص 56ـ58.
18- الاستیعاب, ج 1, ص ;378 تاریخ جرجان, ص 218.
19- همانطور که در متن اشاره شد, هیچ کس در این حدیث تردید ندارد.
20- طبقات الکبرى, ج 7, ص ;435 التراتیب الاداریه, ج 1, ص 444, ;443 بحارالانوار, ج 38, ص 75ـ73.
21- انساب الاشراف, ج 2, ص 98.
22- نهج البلاغه, خطبه 208.
23- انساب الاشراف, ج 2, ص 121.
24- نهج البلاغه, نامه 45.
25- تصنیف نهج البلاغه, ص 355.
26- نهج البلاغه, خطبه 195.
27- انساب الاشراف, ج 1, ص 382 و ج 2, صص 123, 155.
28- نهج البلاغه, خطبه 192.
29- انساب الاشراف, ج 2, ص 99.
30- معرفة الصحابه, ج 1, ص ;298 المعجم الکبیر, ج 11, ص ;264 حلیة الاولیا ج 1, ص 64.
31- طبقات الحنابله, ج 1, ص 320.
32- ربیع الابرار, ج 1, ص 499.
33- انساب الاشراف, ج 2, ص 183.
34- شرح نهج البلاغه, ج 7, ص 174.
35- الامالى فى آثار الصحابه, ص 80, و در پاورقى آن از: مسند احمد, ج 4, ص 437, صحیح ترمذى, ش 3796 ; مسند طیالسى, ش ;829 خصأص على
(ع), نسأ, ص ;65 حلیة الاولیا, ج 6, ص ;294 المستدرک, ج 3, ص ;110 المعجم الکبیر, ج 18, ص ;128 ونک: الاستیعاب, ج 4, ص 322.
36- انساب الاشراف, ج 1, ص 260.
37- تاریخ مختصر الدول, ص ;95 شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج 5, ص 7.
38- انساب الاشراف, ج 2, ص 91, ;94 حیاة الصحابه, ج 2, صص 515 ـ 514.
39- نهج البلاغه, خطبه 189.
40- تاریخ یحیى بن معین, ج 3, ص 143.
41- طبقا الکبرى, ج 4, ص 52.
42- مقتل الامام امیرالموئمنین (ع), ص 107.
43- مقتل الامام امیرالموئمنین (ع), ص 107.
44- همان, ص 107.