زیارت و توسل

ما پیرو واقعی پیامبر هستیم و به آن افتخار می کنیم

زیارت و توسل

ما پیرو واقعی پیامبر هستیم و به آن افتخار می کنیم

کلّ ارض کربلا، و کلّ‏ یوم‏ عاشورا

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏


نام حسین علیه السّلام بر پیشانى ابدیّت‏


همان گونه که براى ادامه زندگى تکرار نفس کشیدن، ضرورى است، و اگر متوقّف شود موجب مرگ است.
نام حسین علیه السّلام و ماجراى شهادت او همانند نفس کشیدن، براى حفظ حیات اسلام ناب، همواره باید تکرار شود، و اگر در این باره هزاران کتاب نوشته گردد باز اندک است.
حسین علیه السّلام و ماجراى کربلاى او دریایى است که به اقیانوس ابدیّت پیوسته است، آن گونه که هرگز خشکى به آن راه ندارد، باید امواج حیات، همواره از این دریا، باران رحمت بگیرد، و آن باران بر صفحه روح و جان انسانها ببارد، و در نتیجه مزرعه دلها با نشاط و خرّم شده و به ثمر نشینند. اگر این باران متوقّف شود مزرعه دل مى‏خشکد، و همچون بیابانى خشک، بدون هر گونه تحوّل و رشد و نشاط خواهد شد.
البته باید حسین‏شناسى در کنار اسلام‏شناسى و شرایط دیگر در دلها فراهم شود تا باران دریاى وجود حسین علیه السّلام در باغستان دل، لاله رویاند، و گر نه از شوره‏زار جز خار و خس، چیز دیگرى نمى‏روید.
امام حسین علیه السّلام به جهان آمده تا همیشه بماند و چرخهاى جریان طاغوت‏زدایى را همواره در همه جا به حرکت درآورد.
او با نهضت خونینش آمده تا انوار اسلام ناب پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم و على علیه السّلام را در دلها روشن کند، و روشن نگه دارد. حادثه غمبار کربلاى او مخصوص سرزمین کربلا و ماه محرم سال 61 هجرى نیست، بلکه مربوط به همه قرنها، سالها، ماهها، روز و شب‏ها، ساعتها، دقیقه‏ها، بلکه لحظه‏ها است. و در سراسر زمین از عصر آدم علیه السّلام تا آخر دنیا حکومت دارد «1»، چرا که در بینش اسلام ناب، «کلّ ارض کربلا، و کلّ‏ یوم‏ عاشورا، هر زمینى کربلا و هر روزى عاشورا است».
از این رو امام سجّاد علیه السّلام و امامان دیگر علیهم السّلام همواره خاطره عاشورا- حتّى جزئیّات آن را- تجدید مى‏کردند، و ابراز احساسات در رابطه با مصائب جانسوز کربلا را، از عالیترین عبادات و ارزشها مى‏دانستند

ماجرای مناظره امام صادق (ع) و ابو حنیفه


 


  امام صادق(ع) در مجلسی تشریف داشتند و ابوحنیفه نیز حضور داشت. غذا آوردند و حضرت به همراه اهل مجلس میل کردند. بعد‌از صرف غذا، حضرت این جمله‌را فرمودند ...  

به گزارش سرویس علمی فرهنگی مرکز خبر حوزه کتاب حکایات و مناظرات در نقل یکی از مناظرات امام صادق (ع) و ابوحنیفه این‌گونه نگاشته است:

امام صادق(ع) در مجلسی تشریف داشتند و ابوحنیفه نیز حضور داشت. غذا آوردند و حضرت به همراه اهل مجلس میل کردند. بعد‌از صرف غذا، حضرت این جمله‌را فرمودند: «الحمد لله ربِّ العالمین، اللهم إنّ هذا منک و من رَسولک» سپاس مخصوص خدای جهانیان است. خدایا این نعمت که ما خوردیم از شما و از رسول تو است. وقتی حضرت این جمله را فرمودند؛ ابوحنیفه گفت: «یابن رسول‌الله، أ جَعَلت مع الله شَریکاً؟» ای فرزند رسول خدا، آیا برای خدا شریک قرار دادی؟

امام صادق (ع) فرمودند: چگونه برای خدا شریک قرار دادم؟

ابوحنیفه گفت: همه نعمت‌ها فقط از خداست، شما دعا کردید و فرمودید: این نعمت از تو و پیغمبر تو است.

امام صادق(ع) فرمود: ابوحنیفه، مگر تو قرآن نمی‌خوانی؟ تو که ادعا می‌کنی من مفسّر قرآن هستم، مگر این آیه را نخوانده‌ای؟ «وَ ما نَقَموا إلّا أن أغنیهُمُ الله و رَسولُه من فَضلِه» هیچ نقمت، تنگدستی، فقر و مشکلی برای مؤمنین رخ نمی‌دهد،‌مگر این‌که خدا و رسول خدا، مؤمنین را غنی و بی نیاز می‌کنند. (توبه74)

و همچنین خداوند می‌فرماید: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَیُؤْتینَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ راغِبُونَ» و اگر آن‌ها به آنچه که خدا و رسولش به آن‌ها عطا کرده راضی بودند و می‌گفتند: خدا مارا کفایت می‌کند، به زودی خدا و رسولش از لطف عام خود به ما عطا خواهند کرد. (توبه59).

بعد حضرت فرمود: خدای منان در این آیات، بی‌نیازی را به خود و پیغمبرش نسبت داده‌است.

وقتی ابوحنیفه این دو آیه را شنید، گفت: «یابن رسول الله، والله کأنّی ما قرأتهُا» به خدا قسم گویی این آیه‌را هنوز نخوانده‌ام!

امام صادق(ع) فرمود: «بَلی قَرَأتها» خوانده‌ای و زیاد هم خوانده ای! ولی تو و اشباح و نظایر تو بی‌تقوا  هستید! فهمیدید ولایت و امامت ما حق است. اما زیر بار ولایت و امامت ما نرفتید. تو و امثال تو کور هستید. از این‌که این نکته‌ها را بتوانید از قرآن استنتاج کنید و بفهمید! خدای منان درباره تو و هم‌مسلکان تو این آیه مبارکه را نازل کرده‌است: «أم عَلی قُلوبٍ أقفالُها» یا بر دل‌هایشان قفل‌های جهل و نفاق است. (محمد24) و یا می‌فرماید: «کَلّا بَل ران علی قُلوبهم ما کانوا یَکسِبون»، زنگار و گرد و غبار بر چهره قلبشان نشسته‌است. دلشان به‌خاطر خلاف و گناه، زنگار گرفته است. (کنزالفوائد ص196)

شعر از برقعی

قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یک دم سپر شوند برای برادرش

این دو ز کودکی فقط آیینه دیده­ اند
«آیینه ­ایی که آه نسازد مکدّرش»

واحیرتا! که این دو جوانان زینب­ اند
یا ایستاده تیغ دوسر در برابرش

با جان و دل دو پاره جگر وقف می­کند
یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش

یک دست گرم اشک گرفتن ز چشم­هاش
مشغول عطر و شانه­زدن دست دیگرش

چون تکیه­ گاه اهل حرم بود و کوه صبر
چشمش گدازه ریخت، ولی زیر معجرش

زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت
تا که خدا نکرده مبادا برادرش...

زینب همان شکوه که ناموس غیرت است
زینب که در مدینه قرق بود معبرش

زینب همان که فاطمه از هر نظر شده­است
از بس که رفته این­همه این زن به مادرش

زینب همان که زینت بابای خویش بود
در کربلا شدند پسرهاش زیورش

گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات
وقتی گذشته ­بود دگر آب از سرش