زیارت و توسل

ما پیرو واقعی پیامبر هستیم و به آن افتخار می کنیم

زیارت و توسل

ما پیرو واقعی پیامبر هستیم و به آن افتخار می کنیم

سوالی از وهابیها در خصوص احادیث زیارت قبور

برادران اهل سنت از پیامبر نقل می کنند که امت من بر خطا اجماع نمی کنند:

زیارت قبور بزرگان هم از اجماع مسلمین است که وهاییون با آن مخالف هستند

قبر امام بخاری کجاست؟
قبر امام شافعی کجاست؟
آیا اهل سنت به زیارت آنها می روند و می رفته اند؟؟


سوالی از وهابیها در خصوص احادیث زیارت قبور
از احادیثی که صحاح و سنن آنها را نقل کرده‏اند، استفاده می‏شود که پیامبر خدا به علّتی، بطور موقّت از زیارت قبور نهی کرده بود سپس اجازه داد که مردم راهیِ زیارت آنها شوند.

شاید علت نهی این بوده که اموات گذشته آنان، غالباً مشرک و بت ‏پرست بوده‏ اند و اسلام علاقه و پیوند آنان را با جهان شرک قطع کرده بود. ممکن است علت نهی چیز دیگری بوده باشد و آن این که گروه تازه مسلمان، بر سر خاک مردگان به باطل نوحه‏ سرایی می ‏کردند و سخنان خارج از ادبِ اسلامی به زبان می‏ راندند. ولی پس از گسترش اسلام و پا برجایی نهال ایمان در دل افراد، این نهی برداشته شد و پیامبر گرامی به خاطر منافع تربیتی که در زیارت قبور هست اجازه داد تا مردم به زیارت قبور بشتابند. نویسندگان سنن و صحاح در این زمینه چنین نقل می‏کنند:
1 - «زُورُوا القبورَ فإنها تُذَکِّرُکم الآخِرَةَ...»(1).
«قبرها را زیارت کنید؛ زیرا زیارت آنها، مایه یادآوری سرای دیگر می‏گردد.»


2 - «کُنْتُ نَهَیْتُکُمْ عَنْ زِیارَةِ الْقُبُورِ فَزُورُوا، فَاِنَّها تُزَهِّدُ فِی الدُّنْیا وَتُذَکِّرُ الآخِرَةَ»(2).
«من شما را از زیارت قبور نهی کرده بودم، از این به بعد زیارت کنید؛ زیرا زیارت قبور، شما را نسبت به دنیا بی‏اعتنا می‏سازد و آخرت را به یاد می‏آورد.»
روی همین اساس است که پیامبر گرامی، قبر مادر خود را زیارت می‏کرد و مردم را به زیارت قبور سفارش می‏فرمود؛ زیرا زیارت قبور مایه یادآوری آخرت است.

3 - «زارَ النّبیّ قَبْرَ اُمِّهِ فَبَکی واَبْکی مَنْ حَولَه... إستأْذَنْتُ رَبِّی فی اَنْ أَزُورَ قَبرها، فَاَذِنَ لِی، فَزُورُوا الْقُبُورَ فَإِنَّها تُذَکِّرُکُمُ الْمَوْتَ»(3).
«پیامبر - ص - قبر مادر خود را زیارت کرد و در کنار قبر او گریست و کسانی را که دورش گرد آمده بودند گریاند، آنگاه فرمود: از خدایم اجازه گرفته‏ام که قبر مادرم را زیارت کنم، شما نیز قبرها را زیارت کنید، زیرا زیارت آنها مرگ را به یاد می‏آورد.»

4 - عایشه می‏گوید:
«أنَّ رَسُولَ اللَّهِ رَخَّصَ فی زِیارَةِ الْقُبُورِ»(4).
«پیامبر خدا بر زیارت قبور اجازه داد.»

5 - عایشه همچنین می‏گوید: پیامبر کیفیت زیارت قبور را این چنین برایم آموخت:
«فَأمَرَنی رَبِّی آتی الْبقِیعَ فَأَسْتَغْفِرَلَهُمْ، قُلْتُ کَیفَ أقُولُ: یا رسول اللَّهَ، قالَ: قُولی: السلامُ علی أهل الدِّیارِ مِنَ الْمُؤمنینَ والمُسْلِمینَ یَرْحمُ اللَّه المُسْتَقْدِمینَ مِنّا وَالمُسْتأخِرینَ وإنَّا إنْ شاءاللَّه بِکُمْ لاحِقونَ»(5).
«پروردگارم دستور داد که به بقیع بیایم و بر خفتگان در آن طلب آمرزش کنم، (عایشه) می‏گوید: گفتم ای رسول خدا چگونه بگویم؟ فرمود: بگو سلام بر اهل این دیار؛ از مؤمنان و مسلمانان. خداوند پیشینیان از ما و آنان که به دنبال ما می‏آیند را رحمت کند، ما به همین زودی به شما ملحق می‏شویم.»

6 - در احادیث وارد شده که پیامبر با چه جمله‏هایی به زیارت قبور می‏پرداخت، مانند:
«السَّلامُ عَلَیْکُم دارَ قَوْمٍ مُؤمنینَ وإنّا واِیَّاکُمْ مُتواعِدونَ غَداً ومُواکِلُونَ، واِنَّا اِنْ شاءاللَّهُ بِکُم لاحِقُونَ، أللّهمَّ اغْفِر لأِهْلِ بقیع الغَرْقَدِ»(6).
در حدیث دیگر، چنین آمده:
«السَّلامُ عَلَیْکُمْ أهْلَ الدِّیارِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُسْلِمِینَ وَإنَّا اِنْ شاءاللَّهُ بِکُمْ لاحِقونَ، اَنتُم لنا فَرَطٌ ونَحْنُ لَکُم تَبَعٌ أسْئَلُ اللَّه الْعافِیةَ لَنا وَلَکُمْ»(7).
از حدیث عایشه استفاده می‏شود که هرگاه آخر شب فرا می‏رسید، پیامبر به سوی بقیع می‏رفت و می‏گفت:
«السَّلامُ عَلَیْکُمْ دارقَوْمٍ مُؤْمِنینَ وَاَتاکُمْ ما تُوعَدُونَ، غَداً مُؤَجِّلُونَ، وَاِنَّا اِنْ شاءَاللَّهُ بِکُمْ لاحِقُونَ أَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِأهْلِ بَقِیعِ الْغَرْقَدِ»(8).
ازحدیث دیگری استفاده ‏می ‏شود که ‏پیامبر گرامی بطور دستجمعی ‏به زیارت قبور می‏شتافت و به آنان تعلیم می‏ کرد که اهل قبور را چگونه زیارت کنند.
«کانَ رسوُلُ اللَّهَ یُعَلِّمُهُمْ اِذا خَرَجوا اِلَی الْمَقابِرِ فَکانَ قائِلُهُمْ یَقُول: السَّلامُ عَلَی أهلِ الدِّیارِ (یا) السَّلامُ عَلَیْکُمُ أهْلَ الدِّیارِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُسْلِمِینَ وإنّا إنْ شاءَاللَّهُ لاحِقُونَ أَسْئَلُ اللَّهَ لَنا وَلَکُم الْعافِیَةَ...»(9).


(1) صحیح ابن ماجه 1 :113.
(2) سنن ترمذی 3 :274.
(3) صحیح مسلم 3 :65.
(4) سنن ابن ماجه 1 :113.
(5) صحیح مسلم 3 :64 وسنن نسایی 3: 76.
(6) سنن نسایی 4 :76.
(7) همان.
(8) صحیح مسلم 3 : 63.
(9) صحیح مسلم 3 : 11.

مدفن حضرت زهرا(س) کجاست؟

بله، یک خاطره‌ای از شیخ محمد علی عمری (ره) رهبر شیعیان حجاز که اخیراً از دنیا رفت برایتان بگویم. در ماه رمضان سال 1326 قمری در مدینه منوره با ایشان ملاقات داشتم، ضمن مطالب سودمند درباره قبر شریف حضرت زهرا فرمودند: قبر آن حضرت مسلماً داخل بیت خودش است و زمانی که ما کودک بودیم، قبر آن حضرت مشخص بود و ارتفاع آن به یک متر می‌رسید، ایشان اشاره کرد به عصایی که در دست من بود و گفت: تقریبا به ارتفاع عصای شما بود.
عضو هیئت علمی بعثه مقام معظم رهبری با بیان خاطره‌ای از علامه العمری (ره) گفت: در ماه رمضان 1326 قمری در مدینه با شیخ العمری دیدار کردم. وی گفت: زمانی که ما کودک بودیم، قبر حضرت زهرا در خانه‌اش مشخص بود و ارتفاع آن به یک متر می‌رسید.

به گزارش فارس، آیت‌الله محمدصادق نجمی در سال 1315 در روستای هریس از توابع شبستر متولد و در سال 1332 وارد حوزه علمیه قم شد. وی مدت 28 سال علوم متداول در حوزه علمیه را نزد اساتید و مراجع بزرگی مانند آیات عظام محقق داماد، حاج شیخ مرتضی حائری و گلپایگانی فرا گرفت.

یکی از مسائل مسلم و قطعی در مورد حضرت فاطمه زهرا (س) این است که قبر شریف آن حضرت، مخفی مانده و تا به حال، به طور مشخص و دقیق، قبری به آن حضرت نسبت داده نشده است.

از طرفی، مدفن و محلی که ممکن است پیکر پاک ایشان در آن جایگاه دفن شده باشد، و نیز علت مخفی بودن قبر شریف، و علت تلاش وهابیت برای قطعی نشان دادن قبر آن حضرت، محل گفت‌وگو و نظر بوده و نیازمند بحث و دقت فراوان است.

از همین رو، گفت‌وگویی با آیت‌الله محمد صادق نجمی انجام داده‌ایم که مشروح آن در پی می‌آید.

* علت مخفی بودن قبر حضرت فاطمه زهرا (س) چیست؟

ـ حداقل دو علت برای آن می‌توان بیان کرد: یکی از علل مخفی بودن قبر بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، عداوت و دشمنی حکام با اهل بیت (ع) بوده است. شما ببینید در سال 236 هجری متوکل دستور داد قبر امام حسین (ع) محو و با خاک یکسان شود. قبل از آن هم در قرن اول هجری به دستور بنی‌امیه، خانه حضرت فاطمه زهرا (س) تخریب شد.
علت دیگر مخفی بودن قبر ایشان، وصیت و تاکید حضرت فاطمه زهرا (س) بر آن، بوده است مبنی بر اینکه پیکر پاکش شبانه دفن و قبر مطهرش پنهان و مخفی شود.
به هر حال این وصیت و این نوع تدفین موجب شده که قبر آن حضرت مخفی و اقوال و آرای مختلف در میان محدثان و مورخان در مورد محل دفن وی پدید آید.

* چند احتمال درباره محل دفن ایشان وجود دارد؟

ـ عده‌ای می گویند قبر حضرت فاطمه (س) در بقیع واقع شده، عده‌ای دیگر بر این عقیده‌اند که در داخل خانه‌اش قرار گرفته و بعضی دیگر احتمال می‌دهند در مسجد رسول خدا (ص) و در میان بیت و منبر آن حضرت باشد.

* آیا روایتی داریم که محل دفن حضرت فاطمه زهرا (س) را مشخص کرده باشد؟

ـ بله، روایات مسند و مورد اعتمادی از شش امام معصوم درباره محل دفن حضرت زهرا (س) در منابع شیعه نقل شده است. این روایات نشانگر آن است که حضرت، داخل خانه خود که در کنار مسجد و در جوار خانه رسول خدا (ص) قرار داشت دفن شده است.

* جالب است که از شش امام در این مورد روایت داریم!

ـ بله، در این روایات دو نکته قابل توجه است: یکی اینکه شاید کمتر حادثه‌ای وجود داشته باشد که درباره آن از شش امام معصوم بالاتفاق روایت نقل شده باشد. نکته دوم این است که متن این روایات، دفن شدن آن حضرت در بقیع را با صراحت نفی می‌کند.

* ممکن است نمونه‌ای از این روایات را نقل بفرمایید؟

ـ در یکی از آن روایات، مرحوم شیخ صدوق از ابی‌نصر بزنطی نقل می‌کند که از امام علی‌بن موسی الرضا (ع) از محل قبر حضرت فاطمه (ع)سوال نمودم، حضرت فرمود: «دفنت فی بیتها فلما زادت بنو امیه فی مسجد صارت فی مسجد فاطمه زهرا (س)» یعنی امام رضا جواب داد: حضرت در داخل خانه‌اش دفن شده و بعد که بنی‌امیه خواستند مسجد را توسعه دهند خانه را تخریب کردند و قبر حضرت در مسجد، قرار گرفت.
این روایت را مرحوم کلینی، ابن شهرآشوب و علامه مجلسی نیز نقل کرده‌اند.
روایت دیگری را هم عرض کنم؛ سید‌بن طاووس در کتاب «المسائل واجوبتها من الائمه» نقل می‌کند: محمد همدانی می‌گوید: به آن حضرت نوشتم: اگر صلاح می‌دانید مرا از محل دفن مادرتان فاطمه زهرا (س) آگاه سازید که آیا در مدینه است یا همانگونه که مردم می‌گویند در بقیع قرار دارد؟ آن حضرت در جواب نوشت: «هی مع جدی صلوات الله علیه» یعنی حضرت زهرا (س) در جوار جدم رسول الله (ص) دفن شده است.

* نظر علمای معروف شیعه در این باره چیست؟

ـ مرحوم شیخ صدوق پس از نقل اختلاف در محل دفن آن حضرت می‌گوید عده‌ای از محدثین روایاتی را نقل کرده‌اند که دلالت دارد بر اینکه آن حضرت داخل خانه‌اش به خاک سپرده شده است، سپس می گوید: «و هذا هو الصحیح عندی» یعنی به نظر من هم این قول صحیح است.
شیخ طوسی هم این نظر را دارد. وی می‌گوید بهترین قول‌ها این است که حضرت زهرا (س) داخل خانه‌اش یا در روضه دفن شده است.
مرحوم طبرسی نیز معتقد است که قول کسانی که می‌گویند مدفن حضرت، در بقیع است، قول بعیدی است و دو قول دیگر که داخل خانه‌اش و یا در روضه دفن شده است صحیح به نظر می‌رسد.
علامه مجلسی هم می‌فرماید: همانگونه که در کتاب مزار بیان کرده‌ایم، اصح اقوال این است که آن حضرت داخل خانه‌اش دفن شده است.
همچنین علامه حسن زاده آملی، که خود از صاحبدلان است، می نویسد: بعضی از صاحبدلان به طریق خاصی از علم جفر، سؤال طرح کرده‌اند که «یا علیم، قبر فاطمه زهرا (س) در کجای مدینه است؟» جواب گرفته‌اند که: «جای قبر، خانه شفیع جمیع امت است.»

* آیا حضرت‌عالی، همین نظر را دارید؟

بله، یک خاطره‌ای از شیخ محمد علی عمری (ره) رهبر شیعیان حجاز که اخیراً از دنیا رفت برایتان بگویم. در ماه رمضان سال 1326 قمری در مدینه منوره با ایشان ملاقات داشتم، ضمن مطالب سودمند درباره قبر شریف حضرت زهرا فرمودند: قبر آن حضرت مسلماً داخل بیت خودش است و زمانی که ما کودک بودیم، قبر آن حضرت مشخص بود و ارتفاع آن به یک متر می‌رسید، ایشان اشاره کرد به عصایی که در دست من بود و گفت: تقریبا به ارتفاع عصای شما بود.

* آیا شواهد و قرائن دیگری مبنی بر دفن شدن حضرت فاطمه زهرا (س) در خانه خود وجود دارد؟

ـ تردیدی نیست که دفن شدن در کنار قبر پیامبر اکرم (ص) برای هر مسلمانی بزرگترین افتخار دنیوی و عالی ترین مقام معنوی است. شما ببینید طبق همین اصل، سران سقیفه با بهره‌گیری از شرایط موجود و بدون اذن، توانستند کنار حضرت رسول (ص) دفن شوند.
باز بر همین اصل بود که امام مجتبی (ع) وصیت کرد که در صورت امکان در کنار تربت جد بزرگوارش رسول اکرم (ص) دفن شود ولی با اجبار و اکراه مانع شدند.
در مورد حضرت زهرا (س) افزون بر آنچه گفته شد، وجود ارتباط خاص معنوی و روحانی متقابل و عاطفه و محبت غیر قابل وصف بین رسول خدا (ص) و ایشان، و با توجه به اینکه هیچ مانعی از دفن شدن آن حضرت در داخل خانه‌اش متصور نیست، چگونه می‌توان قبول کرد که حضرت فاطمه (س) راضی شود در جایی غیر از خانه خودش و غیر از جوار پدر بزرگوارش دفن شود؟!

* نظر علمای اهل تسنن در باره مدفن حضرت زهرا (س)چیست؟

علمای اهل سنت در باره مدفن حضرت زهرا (س) سه قول آورده‌اند: یکی داخل بیت خود ایشان. این قول را ابن‌شیبه از قدیمی‌ترین مورخان آورده است و مدینه‌شناس مشهور یعنی عبدالعزیز نقل می‌کند که وی می‌گفت: حضرت فاطمه (س) داخل خانه‌اش دفن شده است.
قول دیگر آنها این است که حضرت، در بقیع دفن شده است البته در تعیین محل دقیق آن اختلاف نظر دارند.
قول سوم آنها این است که داخل حرم ائمه بقیع دفن شده است. این قول را می‌توان قول مشهور میان علمای اهل سنت دانست. دلیل طرفداران این قول وصیت امام حسن مجتبی (ع) است که فرمود: «ادفنونی عند قبر امی فاطمه» مرا کنار قبر مادرم فاطمه (س) به خاک بسپارید.

* مراد این روایت چیست؟

در عین اینکه اصل وصیت امام مجتبی (ع) از نظر تاریخی مورد تایید است اما منظور امام حسن مجتبی (ع) از جمله «امی فاطمه» مادر بزرگوارش «فاطمه بنت اسد» است نه مادرش حضرت زهرا (س) چون اطلاق کلمه «ام» به مادر بزرگ، یک اطلاق شایع و گسترده است.
شاهدش اینکه ابن‌حبان از بزرگترین محدثان و علمای اهل سنت در قرن چهارم در مورد قبر امام مجتبی (ع) می‌نویسد: حسن بن علی (ع) در کنار قبر مادر بزرگش فاطمه بنت اسد، دفن شده است.

* عده‌ای معتقدند حضرت فاطمه زهرا (س) در محل «روضه» دفن شده است، نظرتان چیست؟

ـ‌ می‌گویند روضه آن بخش از مسجد النبی است که میان منبر و خانه پیامبر قرار گرفته است.
اصطلاح روضه و نامگذاری آن مکان مقدس به این اسم، برگرفته از گفتار رسول خداست که فرمود: «ما بین بیتی و منبری روضة من ریاض الجنة» یعنی بین خانه و منبرم، باغی از باغ‌های بهشت است.

محدوده روضه نزد شیعه با محدوده روضه در نظر اهل سنت متفاوت است.

به نظر ما، روضه از دیوار محراب مسجد النبی (ص) در جنوب ـ که امروزه با نرده‌های فلزی مشخص است ـ آغاز و در شمال به چهارمین ستون منتهی می‌شود. یعنی یک ستون بیشتر از آنچه اهل سنت می‌گویند و حد دوم آن در شرق داخل بیت پیامبر (ص) و بیت فاطمه زهرا (س) است و در سمت غرب محاذی منبر شریف است.

اما پاسخ شما در مورد احتمال دفن ایشان در روضه، این است که ما باید ببینیم منظور از روضه چیست؟ اگر مرادتان محدوده‌ای است که شیعه معتقد است و بیت حضرت زهرا را نیز شامل می‌شود؟ باید عرض کنم مساله دفن شدن آن بزرگوار در روضه (به این معنا) در واقع مکمل روایاتی خواهد بود که با صراحت دلالت دارند بر اینکه پیکر آن بانو در داخل بیت خویش به خاک سپرده شده است. زیرا از نظر شیعه، روضه دارای مفهوم وسیعتر بوده و شامل بیت پیامبر و حضرت فاطمه (س) نیز می‌شود.

اما اگر مراد از روضه تنها فاصله بیت و منبر باشد علاوه بر اینکه دلیلی بر مدفون بودن حضرت زهرا سلام الله علیها در آنجا وجود ندارد، اگر پیکر حضرت زهرا (س) در روضه (به این معنا) دفن شده باشد، اشکال فقهی نیز بر آن متوجه آن خواهد شد چرا که از نظر شرع، دفن شدن جنازه ـ متعلق به هر کسی که باشد ـ در مسجد و محلی که برای عبادت مسلمانان وقف شده است مجوز شرعی ندارد و لااقل مکروه است، و ائمه هدی (ع) بیشتر از هر کس، احکام الهی را مراعات می‌کردند. طبق این تحلیل، چگونه جسد مطهر حضرت زهرا (س) در روضه، که حساس‌ترین جای مسجد پیامبر (ص) است، دفن شده است؟ و اگر چنین امری جایز بود، پیکر پاک رسول خدا (ص) بر این کار، اولی و سزاوارتر بود.

* پس جمع‌بندی بحث این شد که حضرت زهرا داخل خانه خود، مدفون است و احتمالات دیگر بسیار بسیار ضعیف است؟

ـ بله از مجموع ادله و شواهد به دست می‌آید که قبر مطهر حضرت زهرا (س) در بیت خود و در کنار مسجد رسول خدا (ص) است.

* اگر حضرت زهرا (س) در خانه خود مدفون است پس جریان تشییع جنازه، تابوت و .... چگونه توجیه می‌شود؟ چون به هر حال تابوتی برای حضرت ساختند و ایشان را مخفیانه تشییع کردند.

ـ حضرت، دو خانه داشته‌اند. خانه اول کنار مسجد پیامبر بود و خانه دوم نزدیک بقیع بود. حوادث مهم تاریخی هم بیشتر در خانه دوم اتفاق افتاده است که از جمله یورش به خانه حضرت زهرا (س) و آتش زدن آن، دوران نقاهت ایشان، ملاقات‌ها و حوادثی که در ایام نقاهت حضرت زهرا (س) اتفاق افتاده در خانه دوم بوده است. لذا مراسم تجهیز و تشییع آن بانوی مکرمه، مربوط به منزل دوم بوده و از آنجا به سمت منزل اول تشییع شده و در منزل اول کنار مسجد دفن شده است.

* پس با این بیان، اشکالی که برخی وارد کرده‌اند (چگونه خانه حضرت زهرا (س) را سوزاندند در حالی که منزل ایشان، کنار مسجدالنبی بود و سقف مسجد و قبر رسول خدا (ص) از شاخه های قابل اشتعال بود، لذا اگر آن خانه را می‌سوزاندند همه مسجد آتش می‌گرفت) حل می شود‌؟

ـ بله، این حادثه در بیت دوم امیرالمؤمنین (ع) اتفاق افتاده نه بیت اول که کنار مسجد بود و اینطور اشکال‌ها برای از بین بردن حوادث مهم آن زمان است.

* عده‌ای معتقدند که؛ وهابی‌ها می‌خواهند قبر حضرت را مشخص جلوه دهند و اصرار دارند که حضرت زهرا (س) در بقیع، دفن شده و لذا قبر فاطمه بنت اسد را قبر حضرت زهرا معرفی می‌کنند. نظرتان چیست؟

ـ تحریف این واقعیت و اصرار و تلاش نویسندگان آنها، در طول تاریخ وجود داشته است. حکومت‌ها در طول تاریخ با معرفی قبر حضرت زهرا (س) در داخل حرم ائمه بقیع، می‌خواستند فشار عقیدتی و سیاسی را از خود دور کنند. همه اینها در راستای سر پوش گذاشتن به ایراد و انتقادی است که در طول تاریخ از سوی پیروان مکتب اهل بیت (ع) به خط فکری مخالفان اهل بیت (ع) از لحاظ مخفی بودن قبر یگانه یادگار رسول خدا (ص) مطرح شده است.

به همین جهت، حکومت‌ها مجبور بودند به هر عنوانی که شده قبری برای فاطمه دختر رسول خدا (ص) معرفی کنند، لذا در طول تاریخ و حتی در دوران حکومت سعودی‌ها کتیبه‌هایی در حرم ائمه بقیع، مبنی بر واقع شدن قبر فاطمه زهرا (س) در این محل، نصب شد و در این راستا برای فاطمه بنت اسد مدفن‌هایی غیر از این مدفن اصلی معرفی کردند.

همه این تلاش‌ها به خاطر این است که سوال بزرگ تاریخ را از بین ببرند که چه شرایطی اتفاق افتاد که قبر فاطمه زهرا (س) دختر پیامبر اکرم (ص) مخفی ماند. و این هشداری جدی برای حقیقت‌طلبان است!

* علت اینکه امامان بعدها محل دفن را فرموده اند چه بوده است؟ ‌آیا منافاتی با مخفی ماندن ندارد؟

ـ خیر، اوایل باید مخفی می‌ماند، چون اوضاع و شرایط بسیار بد بود اما بعدها این شرایط حساس و سخت از بین رفت لذا اظهار کردند که در خانه خود مدفون شده است. سؤال تاریخی همچنان نیز باقی است که چرا و به چه علت در آن زمان قبر شریف ایشان مخفی ماند‌؟!
این مطلب درباره قبر شریف حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام نیز هست، قبر ایشان نیز بعدها معلوم شد.

امامت و جانشینی پیغمبر اکرم (ص)

امامت و جانشینی پیغمبر اکرم (ص) و حکومت اسلامی  

انسان با نهاد خدادادی خود بدون هیچگونه تردید درک میکند که هرگز جامعه انسانی متشکلی مانند یک کشور یا یک شهر یا ده یا قبیله و حتی یک خانه که از چند تن انسان تشکیل می یابد، بدون سرپرست و زمامداری که چرخ جامعه را بکار اندازد و اراده او به اراده های جزو حکومت کند، و هر یک از اجزاء جامعه را به وظیفه اجتماعی خود وادارد، نمیتواند به بقاء خود ادامه دهد و در کمترین وقتی اجزاء آن جامعه متلاشی شده وضع عمومیش به هرج و مرج گرفتار خواهد شد.
به همین دلیل کسیکه زمامدار و فرمانروای جامعه ایست (اعم از جامعه بزرگ یا کوچک) و بسمت خود و بقاء جامعه عنایت دارد، اگر بخواهد بطور موقت یا غیرموقت از سر کار خود غیبت کند البته جانشینی بجای خود میگذارد و هرگز حاضر نمیشود که قلمرو فرمانروائی و زمامداری خود را سر خود رها کرده و از بقاء و زوال آن چشم پوشد.

رئیس خانواده ای که برای سفر چند روزه یا چند ماهه میخواهد خانه و اهل خانه را وداع کند، یکی از آنان را (یا کسی دیگر را) برای خود جانشین معرفی کرده امورات منزل را بوی می سپارد. رئیس مؤسسه یا مدیر مدرسه یا صاحب دکانی که کارمندان یا شاگردان چندی زیردست دارد، حتی برای چند ساعت غیبت، یکی از آنان را بجای خود نشانیده دیگران را بوی ارجاع میکند و به همین ترتیب.
اسلام دینی است که به نص کتاب و سنت بر اساس فظرت استوار است و آئینی است اجتماعی که هر آشنا و بیگانه این نشانی را از سیمای آن مشاهده میکند و عنایتی که خدا و پیغمبر به اجتماعیت این دین مبذول داشته اند هرگز قابل انکار نبوده و با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست.

پیغمبر اکرم (ص) نیز مسئله عقد اجتماع را در هر جائی که اسلام در آن نفوذ پیدا میکرد، ترک نمیکرد و هر شهر یا دهکده ای که بدست مسلمین می افتاد، در اقرب وقت والی و عاملی در آنجا نصب و زمام اداره امور مسلمین را بدست وی میسپرد حتی در لشگرهائی که به جهاد اعزام میفرمود، گاهی برای اهمیت مورد بیش از یک رئیس و فرمانده به نحو ترتب برای ایشان نصب مینمود حتی در جنگ موته چهار نفر رئیس تعیین فرمود که اگر اولی کشته شد دومی را، و اگر دومی کشته شد سومی را و همچنین... بریاست و فرماندهی بشناسند. و همچنین به مسئله جانشینی عنایت کامل داشت و هرگز در مورد لزوم، از نصب جانشین فروگذاری نمینمود و هر وقت از مدینه غیبت میفرمود والی بجای خود معین میکرد حتی در موقعی که از مکه به مدینه هجرت مینمود و هنوز خبری نبود، برای اداره چند روزه امور شخصی خود در مکه و پس دادن امانتهائی که از مردم پیشش بود، امام علی (ع) را جانشین خود قرار داد و همچنین پس از رحلت نسبت به دیون و کارهای شخصیش علی (ع) را جانشین نمود.
شیعه میگوید: بهمین دلیل، هرگز متصور نیست پیغمبر اکرم (ص) رحلت فرماید و کسی را جانشین خود قرار ندهد و سرپرستی برای اداره امور مسلمین و گردانیدن چرخ جامعه اسلامی، نشان ندهد. اینکه پیدایش جامعه ای بستگی دارد به یک سلسله مقررات و رسوم مشترکی که اکثریت اجزاء جامعه آنها را عملا بپذیرند، و بقاء و پایداری آن بستگی کامل دارد به یک حکومت عادله ای که اجراء کامل آنها را به عهده بگیرد، مسئله ای نیست که فطرت انسانی در ارزش و اهمیت آن شک داشته باشد یا برای عاقلی پوشیده بماند یا فراموشش کند در حالیکه نه در وسعت و دقت شریعت اسلامی میتوان شک نمود و نه در اهمیت و ارزشی که پیغمبر اکرم (ص) برای آن قائل بود و در راه آن فداکاری و از خود گذشتگی مینمود میتوان تردید نمود و نه در نبوغ فکر و کمال عقل و اصابت نطر و قدرت تدبیر پیغمبر اکرم (ص) (گذشته از تأیید وحی و نبوت) میتوان مناقشه کرد.

پیغمبر اکرم (ص) بموجب اخبار متواتری که عامه و خاصه در جوامع حدیث (در باب فتن و غیر آن) نقل کرده اند، از فتن و گرفتاریهائی که پس از رحلتش دامنگیر جامعه اسلامی شد، فسادهائی که در پیکره اسلام رخنه کرد، مانند حکومت آل مروان و غیر ایشان که آئین پاک را فدای ناپاکیها و بی بند و باریهای خود ساختند، تفصیلا خبر داده است و چگونه ممکن است که از جزئیات حوادث و گرفتاریهای سالها و هزاران سالها پس از خود غفلت نکند، و سخن گوید ولی از مهمترین وضعی که باید در اولین لحظات پس از مرگش بوجود آید غفلت کند یا اهمال ورزد و امری به این سادگی (از یکطرف) و به این اهمیت (از طرف دیگر) به ناچیز گیرد و با اینکه به طبیعیترین و عادی ترین کارها مانند خوردن و نوشیدن و خوابیدن مداخله و صدها دستور صادر نموده از چنین مسئله با ارزشی بکلی سکوت ورزیده کسی را بجای خود تعیین نفرماید؟

و اگر بفرض محال تعیین زمامدار جامعه اسلامی در شرع اسلام بخود مردم مسلمان واگذار شده بود باز لازم بود پیغمبر اکرم (ص) بیانات شافی در این خصوص کرده باشد و دستورات کافی بایست بدهد تا مردم در مسئله ای که اساسا بقاء و رشد جامعه اسلامی و حیات شعائر دین به آن متوقف و استوار است، بیدار و هشیار باشند. و حال آنکه از چنین بیان نبوی و دستور خبری نیست و اگر بود کسانیکه پس از پیغمبر اکرم (ص) زمام امور را بدست گرفتند مخالفتش نمیکردند در صورتیکه خلیفه اول خلافت را به خلیفه دوم با وصیت منتقل ساخت و همچنین خلیفه چهارم بفرزندش وصیت نمود و خلیفه دوم خلیفه سوم را با یک شورای شش نفری که خودش اعضاء آن و آئین نامه آنرا تعیین و تنظیم کرده بود، روی کار آورد و معاویه امام حسن را به زور به صلح وادار نموده خلافت را به این طریق برد و پس از آن خلافت به سلطنت موروثی تبدیل شد و تدریجا شعائر دینی از جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و اقامه حدود و غیر آنها یکی پس از دیگری از جامعه هجرت کرد و مساعی شارع اسلام نقش بر آب گردید (1).

شیعه از راه بحث و کنجکاوی در درک فطری بشر و سیره مستمره عقلاء انسان و تعمق در نظر اساسی آئین اسلام که احیاء فطرت میباشد، و روش اجتماعی پیغمبر اکرم، و مطالعه حوادث تأسف آوری که پس از رحلت بوقوع پیوسته، و گرفتاریهائی که دامنگیر اسلام و مسلمین گشته، و به تجزیه و تحلیل در کوتاهی و سهل انگاری حکومتهای اسلامی قرون اولیه هجرت برمیگردد، به این نتیجه میرسد که از ناحیه پیغمبر اکرم (ص) نص کافی در خصوص تعیین امام و جانشین پیغمبر رسیده است آیات و اخبار متواتر قطعی مانند آیه ولایت و حدیث غدیر و حدیث سفینه و حدیث ثقلین و حدیث حق و حدیث منزلت و حدیث دعوت عشیره اقربین و غیر آنها به این معنی دلالت داشته و دارند ولی نظر به پاره ای دواعی تأویل شده و سرپوشی روی آنها گذاشته شده است.

در تأیید سخنان گذشتهآخرین روزهای بیماری پیغمبر اکرم (ص) بود و جمعی از صحابه حضور داشتند آنحضرت فرمود: دوات و کاغذی برای من بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از من (با رعایت آن) هرگز گمراه نشوید، بعضی از حاضرین گفتند: این مرد هذیان میگوید کتاب خدا برای ما بس است. آنگاه هیاهوی حضار بلند شد. پیغمبر اکرم فرمود: «برخیزید و از پیش من بیرون روید زیرا پیش پیغمبری نباید هیاهو کنند» (2).
کسانیکه در این قضیه از عملی شدن تصمیم پیغمبر اکرم (ص) جلوگیری کردند همان اشخاصی بودند که فردای همانروز از خلافت انتخابی بهره مند شدند و بویژه اینکه انتخاب خلیفه را بی اطلاع علی (ع) و نزدیکانش نموده، آنان را در برابر کار انجام یافته قرار دادند آیا میتوان شک نمود که مقصود پیغمبر اکرم در حدیث بالا تعیین شخص جانشین خود و معرفی علی (ع) بود؟

و مقصود از این سخن ایجاد قیل و قال که در اثر آن پیغمبر اکرم (ص) از تصمیم خود منصرف شود نه اینکه معنای جدی آن (سخن نابجای گفتن از راه غلبه مرض) منظور باشد، زیرا:
اولا: گذشته از اینکه در تمام مدت بیماری از پیغمبر اکرم (ص) حتی یک حرف نابجا شنیده نشده و کسی هم نقل نکرده است، روی موازین دینی، مسلمانی نمیتواند پیغمبراکرم (ص) را که با عصمت الهی مصون است به هذیان و بیهوده گوئی نسبت دهد.
ثانیا: اگر منظور از این سخن معنای جدیش بود محلی برای جمله بعدی (کتاب خدا برای ما بس است) نبود و برای اثبات نابجا بودن سخن پیغمبر اکرم (ص) با بیماریش استدلال میشد نه با اینکه با وجود قرآن نیازی به سخن پیغمبر نیست، زیرا برای یک صحابی نبایست پوشیده بماند که همان کتاب خدا، پیغمبر اکرم (ص) را مفترض الطاعه و سخنش را سخن خدا قرار داده و به نص قرآن کریم مردم در برابر حکم خدا و رسول هیچگونه اختیار و آزادی عمل ندارند.
ثالثا: این اتفاق در مرض موت خلیفه اول تکرار یافت و وی به خلافت خلیفه دوم وصیت کرد وقتی که عثمان به امر خلیفه، وصیت نامه را می نوشت، خلیفه بیهوش شد با اینحال خلیفه دوم سخنی را که درباره پیغمبر اکرم (ص) گفته بود درباره خلیفه اول تکرار نکرد (الکامل، تالیف ابن اثیر، ج2، ص292. شرح ابن ابی الحدید، ج1، ص54).

گذشته از اینها خلیفه دوم در حدیث ابن عباس (شرح ابن ابی الحدید، ج1، ص134) به این حقیقت اعتراف مینماید وی میگوید من فهمیدم که پیغمبر اکرم (ص) میخواهد خلافت را تسجیل کند، ولی برای رعایت مصلحت بهم زدم. میگوید: خلافت از آن علی بود (تاریخ یعقوبی، ج2، ص137) ولی اگر به خلافت می نشست مردم را به حق و راه راست وادار میکرد و قریش زیر بار آن نمیرفتند از این روی وی را از خلافت کنار زدیم. با اینکه طبق موازین دینی باید متخلف از حق را بحق وادار نمود نه حق را برای خاطر متخلف ترک نمود موقعی که برای خلیفه اول خبر آوردند که جمعی از قبائل مسلمان از دادن زکوة امتناع میورزند، دستور جنگ داد و گفت: اگر عقالی را که پیغمبر خدا میدادند به من ندهند با ایشان می جنگم (البدایة و النهایة، ج6، ص311) و البته مراد از این سخن این بود که بهر قیمت تمام شود باید حق احیاء شود البته موضوع خلافت حقه از یک عقال مهمتر و با ارزشتر بود.



پاورقی:(1) درباره مطالب مربوط به امامت و جانشینی پیغمبر اکرم (ص) و حکومت اسلامی و این مدارک مراجعه شود: تاریخ یعقوبی، ج2، ص26 الی 61. سیره ابن هشام، ج2، ص223-271. تاریخ ابی الفداء، ج1، ص126. غایة المرام، ص 664 از مسند احمد و غیر آن.
(2) البدایة و النهایة، ج5، ص277. شرح ابن ابی الحدید، ج1، ص133. الکامل فی التاریخ، ج2، ص217. تاریخ الرسل و الملوک، تالیف طبری، ج2، ص436.