عبد الرحمان در جواب «پاسخ به شبهات شیعه» نوشته است
ح..م..ا.. و .... را به حد اعلای خود رسانده ای
نه دین داری و نه سواد و نه عقل و شعور
یک مشت دروغ به هم می بافی و ادعای سنی بودن می کنی
1. سنی کسی است که به سنت پیامبر عمل کند در حالی که تو خلاف سنت پیامبر عمل می کنی و کارت فقط کپی پیست است اگر راست می گویی مستند جواب بده
پیامبر بر جدال احسن استدلال می کرد نه فحش و تهمت...
2.گفته ای که «توسل مگر یکی از پآیه های دین شما شیعه ها نیست؟» کجا گفته شده توسل یکی از پایه های دین ماست پایه های دین ما عبارت است از
1. توحید
2. نبوت
3.امامت
4. عدل
5. معاد
توسل در کجای آن قرار دارد
توسل یکی از آموزهای دین اسلام است که فقط وهابی ها آن را قبول ندارند
نمونه آن هم قبر امام شافعی است که که در مصر است
قبر امام ابو حنیفه زیارتگاه در عراق است
قبر مام بخاری در تاجیکستان است
قبر امام بخاری
قبر امام بخاری که زیارتگاه اهل سنت است
که اهل سنت از چهار مذهب فقهی به زیارت آنها می روند و به آنها متوسل می شوند
3. مسجد جمکران یک مسجد است مثل تمام مساجد آیا مسجد بایستی توسط شهری ها ساخته شود؟
آیا اگر یک سنی در خواب به الهام شود که مسجدی بساز و او هم مسجدی بسازد کفر است؟ شرک است؟
4. گفته ای «خمینی از علمان شیعه بود در نزد آنها مقام مهمی دارد اما همین خمینی فتوای دارد که بر اساس آن فتوا، روزه در ماه رمضان در تهران حرام بود و تا آخر عمر بر درستی این فتوای خود اصرار میکرد!! بعد از مرگش، پیروانش این فتوا را، از رساله علمیه ( توضیح المسایل ) او خارج کردند »
خیلی خنده دار است اگر امام در فتوای او این مطلب بود که در تهران روزه حرام است من یک میلیون دلار به تو جایزه می دهم
اما آنچیزی که امام فرموده این است که تهران از بلاد کبیره است و در بلاد کبیره یا باید قصد توطن کنند یا قصد ده روز
احکام بلاد کبیره
از شرایط شکسته شدن نماز ( قصر )، پیمودن مسافت هشت فرسخ است؛ لیکن در اینکه مبدأ مسافت در بلاد کبیره همچون غیر آن، از آخر شهر است یا آخر محله اختلاف است.
حدّ ترخّص مکانى است که مسافر از آنجا دیوار خانههاى شهر یا محلّه (بنابر اختلاف در مبدأ مسافت) را نبیند و اذان آن را نشنود. در اینکه ملاک، اذان آخر شهر است یا- بنابر قول به اینکه بلاد کبیره در احتساب مبدأ مسافت حکم سایر بلاد را دارد- در بلاد کوچک و متوسط اذان شهر و در بلاد کبیره اذان آخر شهر مىباشد، اختلاف است.
اقامت در مکانى به قصد ده روز، موجب قطع سفر و ثبوت احکام وطن مىشود ، امّا در شهرهاى بزرگ اختلاف است که آیا باید قصد اقامت در محلهاى از محلههاى آن باشد یا ملاک، وحدت شهر است و اگر یک شهر محسوب شود، قصد اقامت در شهر نیز کفایت مىکند؟ بنابر قول نخست، اگر مسافرى قصد اقامت ده روز در محلهاى را نداشته باشد، سفر او قطع نمىشود و احکام مسافر ( قصر نماز و صحیح نبودن روزه ) را دارد.
که در رساله امام است و حذف نشده است.
معلوم می گردد بقیه مطالبت هم سطحی و غیر قابل استناد است که بر اساس عقده و یا مزدوری نوشته ای و حتی قادر به جواب نیست!!!!!!!!!!!!
مرقد امام ابو حنیفة در اعظمیه عراق
آشنایی با اندیشمندان جهان اسلام/ ابوحنیفه
ابوحنیفه علی(ع) را در تمامی جنگها بر طریق حق دانسته است
گروه اندیشه: ابوحنیفه، حضرت امام علی(ع) را در تمامی جنگهایش بر طریق حق دانسته و دشمنان او را یاغی شمرده است. وی پس از آن حضرت نیز، امام حسن(ع) را به عنوان خلیفه و امام بر حق میشناخت.
به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا)، 29 رجبالمرجب برابر است با سالروز درگذشت ابوحنیفه، نعمان بن ثابت (80-150 هـ.ق)، فقیه و متکلم نامدار کوفه و پایهگذار مذهب حنفی از مذاهب چهارگانه اهل سنت که حنفیان او را امام اعظم و سراجالائمه لقب دادهاند.
اتفاق منابع برآن است که ابوحنیفه خود در خانوادهای مسلمان شهر کوفه نشأت یافته است، ولی درباره گرویدن پدرانش به اسلام، بین روایات، ناهمگونی دیده می شود. بر پایه کهنذترین منابع شرح حال ابوحنیفه، خاندان او با طایفه بنیتیمالله بن ثعلبه از قبیله ربیعه، یکی از شاخههای مهم قبیله بزرگ بکر بن وائل نسبت ولاء داشت.
تردیدی نیست که ابوحنیفه در طول تاریخ فرهنگ اسلامی، بیشتر به عنوان یک فقیه صاحب رأی مطرح بوده و از دیر زمان نام او در کنار مالک و شافعی به عنوان یکی از بزرگترین فقیهان اهل سنت ذکر شده است |
در برخی از منابع به گونهای روشنتر یاد شده که ثابت پدر ابوحنیفه، مملوک آزاد شده مردی از خاندان بنی قفل از طایفه مزبور بوده است. ابوحنیفه از بسیاری از فقیهان و عالمان دانش آموخت، ولی استاد ویژه او حماد بن ابی سلیمان بود که وی مدت 18 سال در حلقه درسش شرکت میجست و تا هنگام وفات بهرهگیری از او را ترک نگفت.
گفتنی است که در منابع رجالی، فهرستهایی از مشایخ عرافی و حجازی ابوحنیفه به دست داده شده که بهره گرفتن ابوحنیفه از بیشتر آنان از حیث زمان و مکان قابل پذیرش است، ولی در همه موارد نمیتوان بر صجت مطلب پای فشرد. از جمله استادان کوفی یاد شده در فهرست شیوخ وی میتوان «عامر شعبی»، «ابو اسحاق سبیعی»، «عاصم بن ابی النجود»، «قیس بن مسلم»، «سماک بن حرب»، «علقمه بن مرثد»، «عطیه بن سعد عوفی» و «حکم بن عتیه» را بر شمرد. به علاوه در فهرستهای مزبور نام برخی رجال بصره چون «قتاده بن دعامه» و «مالک بن دینار» نیز دیده میشود و این مؤید است که از آمد و شد ابوحنیفه به بصره حکایت دارند.
ابوحنیفه در زمان تحصیل (پیش از 114 ق) سفر یا سفرهایی به حجاز کرده و از شیوخ حرمین دانش آموخته است. او در مدینه چندی در مجلس درس «ربیعه بن ابی عبدالرحمن» از فقیهان اهل رأی حاضر میشد و در مکه چندگاهی ملازم مجلس «عطاء بن ابی رباح» فقیه بزرگ آن دیار بود. او در مدینه از عالمانی چون امام محمدباقر(ع)، «عبدالرحمن بن هرمز اعرج»، «نافع مولای ابن عمر»، «محمد بن منکدر» و «ابن شهاب زهری» و در مکه از کسانی چون «عمر و بن دینار» و «ابوالزبیر مکی» نیز بهره برد (نک : مزی ، همانجا ).
ابوحنیفه، پس از درگذشت «حماد بن ابی سلیمان» به عنوان برجستهترین شاگرد حلقه او مرجع صدور فتوا و تدریس فقه در کوفه شد و از جایگاه اجتماعی ویژهای برخوردار شد. در فاصله سالهای 121 ـ 132 ق. که حکومت اموی واپسین سالهای خود را میگذراند، ابوحنیفه به عنوان فقیهی مخالف با فساد دستگاه حکومت، با دیدگاههای اعتقادی خاص خود، بسیار مورد توجه جناحهای مخالف حکومت، غیر از خوارج قرار گرفت.
روش ابو حنیفه در فقه بر مبنای قیاس بود. امام صادق(ع) به او فرمود: «قیاس نکن؛ زیرا اولین کسی که قیاس کرد، ابلیس بود که در ماجرای سجده کردن بر آدم به خداوند گفت: «من سجده نمیکنم؛ زیرا مرا از آتش آفریدی و آدم را از گل.» |
در جریان قیام زید بن علی(ع) در سالهای 121-122 ق. ابوحنیفه پنهانی اورا یاری میکرد و مال و جنگافزار در اختیارش قرارداد. در پی پیروزی عباسیان، ابوحنیفه به کوفه مراجعت کرد، ولی با به کار بستن حیلهای لفظی از بیعت کردن با «سفاح» طفره رفت. برخی از نویسندگان مسلم دانستهاند که ابوحنیفه خلافت عباسیان را منکر بود و هرگز با سفاح و «منصور» بیعت نکرد.
از جمله رخدادهای سالهای پایانی عمر ابوحنیفه ، عرضه منصب قضا از طرف منصور به وی و در پی نپذیرفتن آن، پیشنهاد نظارت بر ساختمان شهر بغداد است که در منابع به گونههای مختلف نقل شده است. برپایه روایت «هیثم بن عدی» و «سلیمان بن مجالد»، منصور وی را بر پذیرش قضا الزام کرد و چون ابوحنیفه سرسختی نشان داد، او را ملزم ساخت تا بر بخشی از کار ساختمان شهر بغداد نظارت کند.
تردیدی نیست که ابوحنیفه در طول تاریخ فرهنگ اسلامی، بیشتر به عنوان یک فقیه صاحب رأی مطرح بوده و از دیر زمان نام او در کنار مالک و شافعی به عنوان یکی از بزرگترین فقیهان اهل سنت ذکر شده است، اما برخلاف آن دو در برهههایی از تاریخ، مکتب ابوحنیفه به عنوان مکتبی دو بعدی شناخته میشده است، مکتبی که هم از نظام اعتقادی و هم از نظام فقهی برخوردار است.
بر پایه برخی روایات، ابوحنیفه در اوان جوانی در محافل اعتقادی کوفه شرکتی فعال داشت و در فرصتهایی که دست میداد، ضمن سفر به بصره با «اباضیان»، «صفریان» و دیگر گروهها به مناظره میپرداخت. انتساب شماری از نوشتههای اعتقادی، انبوهی از مناظرات کلامی و برخی آرای پراکنده منتسب به ابوحنیفه در آثار بیشمار مذاهب گوناگون، حکایت از آن دارد که او همواره به عنوان یک نظریهپرداز اعتقادی شناخته میشده است. به علاوه، مطالعه ساختار فقه او نیز تأییدی است بر اینکه وی در منابع دبنی با دید اندیشمندانه مینگریسته و از شیوهای نقلگرا پیروی نمیکرده است.
در جریان قیام زید بن علی(ع) در سالهای 121-122 ق. ابوحنیفه پنهانی اورا یاری میکرد و مال و جنگافزار در اختیارش قرارداد. در پی پیروزی عباسیان، ابوحنیفه به کوفه مراجعت کرد، ولی با به کار بستن حیلهای لفظی از بیعت کردن با «سفاح» طفره رفت |
برای آشکار شدن جایگاه فکری ابوحنیفه باید خاطر نشان ساخت که در محافل مذهبی نیمه اول سده 2ق. به ویژه در عراق برخی مسائل اعتقادی، موضع گیریها و گروهبندیهایی را پدید آورده بود که خود ریشه در مباحث پراکنده سده نخست هجری داشت و آغازی برای شکلگیری فرقهها و مذاهب کلامی بود. رئوس این اختلافات را مسائلی چون «ایمان فاسق»، «قدر»، «امامت» تشکیل میدادند.
هر یک از این مسائل اقتضا داشت که یک عالم دینی در برابر آن موضعی اتخاذ کند، اما این موضعگیریها با یکدیگر بستگی ویژهای نداشت. در واقع مذاهب کلامیِ مشخص که نظامی معین از موضع گیریها در قبال تمامی یا بیشتر مسائل اعتقادی ارائه کند، در آن دوره پدید نیامده بودند و عناوینی که برای گروههای مختلف، چون «مرحبه»، «خوارج»، «قدریه» و «شیعه» به کار برده میشود، بیش از آن که بیانگر مذهبی نظام یافته باشند، بیانگر نوعی موضعگیری در مسائل خاص و گاه نوعی تشکل سیاسی ـ اجتماعی بودند.
ابوحنیفه، حضرت علی (ع) را در تمامی جنگهایش بر طریق حق دانسته و دشمنان او را یاغی شمرده است؛ اگر چه یاغ در دیدگاه ابوحنیفه «فاسق علی وجه التدین» است. وی پس از آن حضرت نیز، امام حسن(ع) را به عنوان خلیفه و امام بر حق میشناخت.
روش او در فقه بر مبنای قیاس بود. مدت دو سال شاگردی امام صادق(ع) را کرده و سپس از امام جدا شده بود. بارها میگفت: «اگر دو سال شاگردی امام صادق(ع) نبود، هلاک میشدم.» روزی ابوحنیفه نزد امام صادق(ع) رفت. امام به او فرمود: «ای ابو حنیفه، به من خبر رسیده که تو برای یافتن احکام خدا و پاسخ به مسائل فقهی قیاس میکنی» ابو حنیفه گفت: «بله» امام به او فرمود: «قیاس نکن؛ زیرا اولین کسی که قیاس کرد، ابلیس بود که در ماجرای سجده کردن بر آدم به خداوند گفت: «من سجده نمیکنم؛ زیرا مرا از آتش آفریدی و آدم را از گل.» ابلیس میان آتش و گل مقایسه کرد، اما اگر میان نورانیت آدم و نورانیت آتش مقایسه میکرد، فرق میان دو نور را میفهمید و برتری و صفای نور آدم نسبت به نور آتش را در مییافت.»
سرانجام «منصور دوانقی» او را به بغداد طلبید و مسموم کرد. ابوحنیفه در سال 150 هجری بر اثر زهر وفات یافت و در نزدیکی پل کاظمین فعلی به خاک سپرده شد.*
*منابع: دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد پنجم، مقاله شماره 2130، احمد پاکتچی؛ ویکیپدیای فارسی و دانشنامه رشد.
عصمت و علم امام
عصمت امام پس از اثبات امامت امام علی و فرزندانش (علیهم السلام)
۞ آیه ﴿لا ینالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ1﴾ که اعطای منصبهای الهی را به کسانی که آلوده به گناه باشند، نفی میکند؛
۞ آیه «اولوالامر»2 که اطاعت مطلق از ایشان را لازم شمرده و آن را قرین اطاعت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم)قرار داده است، استفاده میشود که هیچگاه اطاعت ایشان منافاتی با اطاعت خدا نخواهد داشت؛ پس امر به اطاعت ایشان به طور مطلق، به معنای ضمانت عصمت است؛
۞ عصمت اهل بیت (علیهم السلام)را میتوان با آیه تطهیر اثبات کرد: ﴿اِنَّما یریدُ اللهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا3﴾ با این بیان که اراده تشریعی الهی درباره تطهیر بندگان اختصاص به کسی ندارد؛ پس این اراده که اختصاص به اهل بیت (علیهم السلام)دارد، اراده تکوینی الهی و تخلّفناپذیر است؛ چنانکه خدا میفرماید: ﴿اِنَّما اَمْرُهُ اِذٰا اَرٰادَ شَیئًا اَنْ یقُولَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ4﴾ و تطهیر مطلق و نفی هر گونه رجس و پلیدی همان عصمت است و میدانیم که هیچ طایفهای از مسلمانان ادّعای عصمت هیچیک از منسوبان پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم)را ندارد، به جز شیعه که معتقد به عصمت حضرت زهرا (س) و ائمّه دوازدهگانه (علیهم السلام) هستند؛
۞ بیش از هفتاد روایت که بیشتر آنها را علمای اهل سنّت نقل کردهاند، دلالت بر این دارد که این آیه شریفه در شأن «خمسه طیبه» نازل شده است و شیخ صدوق از امیرمؤمنان (علیه السلام) نقل کرده است که پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم)فرمودند: «یا علی این آیه درباره تو و حسن و حسین و امامان از نسل تو نازل شده است.» پرسیدم: «امامان بعد از شما چند نفرند؟» فرمود: «تو یا علی، و بعد حسن، و بعد حسین، و بعد از وی فرزندش علی، و بعد از وی فرزندش محمّد، و بعد از وی فرزندش جعفر، و بعد از وی فرزندش موسی، و بعد از وی فرزندش علی، و بعد از وی فرزندش محمّد، و بعد از وی فرزندش علی، و بعد از وی فرزندش حسن، و سپسش فرزندش حجّت خدا.» آنگاه اضافه کرد و فرمود: «این چنین نامهای ایشان بر ساق عرش الهی نوشته است، و من از خدای متعال پرسیدم که اینها نام چه کسانی است؟ فرمود: یا محمّدً ایشان امامان بعد از تو هستند که تطهیر شده و معصومند و دشمنان ایشان مورد لعنت من خواهند بود.»5؛
۞ حدیث «ثقلین» که پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم)اهل بیت خود را همسنگ قرآن قرار داده و تأکید کردند که هیچگاه از آن جدا نمیشوند، دلیل روشنی بر عصمت ایشان است؛ زیرا ارتکاب کوچکترین گناه حتّی اگر به صورت سهوی باشد، مفارقت عملی از قرآن است.
بیشک اهل بیت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) بیش از سایر مردم از علوم آن حضرت بهرهمند بودند؛ چنانکه درباره ایشان فرمود: «لا تُعَلِّمُوهُمْ فَاِنَّهُمْ اَعْلَمُ مِنْکُمْ6» مخصوصاً شخص امیرمؤمنان (علیه السلام) که از دوران کودکی در دامان آن حضرت پرورش یافت و تا آخرین لحظات عمر آن حضرت ملازم وی و همواره در صدد فراگرفتن علوم و حقایق از ایشان بود، و درباره وی فرمود: «اَنَا مَدِینَه الْعِلْمِ وَ عَلِی بَابُهَا7» و از خود امیرمؤمنان (علیه السلام)نقل شده است که فرمود: «اِنَّ رَسُولَ اللهِ صلّی الله علیه و آله عَلَّمَنی اَلْفَ بابٍ وَ کُلُّ بابٍ یفْتَحُ اَلْفَ بابٍ فَذٰلِکَ اَلْفَ اَلْفَ باب، حتّی عَلِمْتُ مَا کَانَ وَ مَا یکُونُ اِلیٰ یوْمِ الْقِیامَه وَ عَلِمْتُ عِلْمَ الْمَنایا و الْبَلایا وَ فَصْلَ الخِطابِ8: رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) هزار باب علم به من آموخت که هر بابی هزار باب دیگر میگشاید و مجموعاً میشود هزارهزار باب، تا آنجا که از هر چه بوده و تا روز قیامت خواهد بود آگاه شدم و علم مرگها و مصیبتها و داوری به حق را فرا گرفتم.»
ولی علوم اهل بیت (علیهم السلام)منحصر به آنچه از پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم)بیواسطه یا با واسطه شنیده بودند، نبوده است؛ بلکه ایشان از نوعی علوم غیر عادی نیز بهرهمند بودهاند که به صورت «الهام» و «تحدیث»9 به ایشان افاضه میشده است، نظیر الهامی که به خضر و ذوالقرنین10 و حضرت مریم و مادر موسی (على نبیّنا و آله و علیه السلام) شده11 و بعضاً در قرآن تعبیر به «وحی» گردیده که البتّه منظور از آن وحی نبوّت نیست، و با چنین علمی بوده که بعضی از اهل بیت (علیهم السلام) که در سنین کودکی به مقام امامت میرسیدند، از همه چیز آگاه بودند و نیازی به فراگیری از دیگران نداشتند.
این مطلب از روایات فراوانی که از خود اهل بیت (علیهم السلام)نقل شده و با توجّه به عصمت ایشان استفاده میشود؛ ولی پیش از آنکه به ذکر نمونهای از آنها بپردازیم، به آیهای از قرآن اشاره میکنیم که از شخص یا اشخاصی به عنوان «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ12» یاد کرده به عنوان شاهد بر حقّانیت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم)معرّفی میکند و آن آیه این است: «قُلْ کَفیٰ بِاللهِ شَهِیدًا بَینِی وَ بَینَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ13».
در آیه دیگری نیز اشاره به این شاهد کرده و او را «تالی تِلْو» پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) شمرده است: «اَ فَمَنْ کَانَ عَلیٰ بَینَه مِنْ رَبِّهِ وَ یتْلُوهُ شَاهِدٍ مِنْهُ ...»14 و کلمه «منه» دلالت دارد بر این که این شاهد از خاندان پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت اوست و روایات متعدّدی از طرق شیعه و سنّی نقل شده که منظور از این شاهد امام علی (علیه السلام) است.
از جمله، ابنمغازلی شافعی از عبدالله بن عطاء روایت کرده که گفت: روزی در حضور امام باقر (علیه السلام) بودم که فرزند عبدالله بن سلام (یکی از علمای اهل کتاب که در زمان پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم)اسلام آورد) عبور کرد. از آن حضرت پرسیدم: آیا منظور از «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ» پدر این شخص است؟ فرمود: «نه، بلکه منظور علی بن ابیطالب (علیه السلام)است که آیه «وَ یتْلوهُ شاهدٌ مِنْه» و آیه «اِنَّمَا وَلِیکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا ...»15 نیز در شأن او نازل شده است.»
و نیز چندین روایت از طرق فریقین نقل شده که منظور از «شاهد» در سوره هود، علی بن ابیطالب (علیه السلام)میباشد16 و با توجّه به ویژگی یاد شده «منه» روشن میشود که مصداق آن جز آن حضرت کسی نبوده است.
اهمّیتِ داشتن «علم الکتاب» هنگامی روشن میشود که در داستان حضرت سلیمان (على نبیّنا و آله و علیه السلام) و احضار تخت بلقیس که در قرآن آمده است دقّت کنیم، در آنجا که میفرماید: «وَ قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ اَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ اَنْ یرْتَدَّ اِلَیکَ طَرْفُک ...: کسی که بهرهای از علم الکتاب داشت، گفت: من تخت بلقیس را پیش از آنکه چشم به هم زنی، حاضر میکنم.»17
از این آیه استفاده میشود که آگاهبودن از برخی از علم الکتاب چنین اثر شگفتانگیزی داشته است و از اینجا میتوان حدس زد که داشتم همه علم الکتاب چه آثار بزرگتری را در بر خواهد داشت و این، نکتهای است که امام صادق (علیه السلام)در حدیثی که «سدیر» نقل کرده خاطر نشان ساختهاند:
سدیر گوید: من و ابوبصیر و یحیای بزّاز و داوود بن کثیر در مجلس (بیرونی) امام صادق (علیه السلام)بودیم که آن حضرت با حالت غضب وارد شدند و پس از نشستن فرمودند: تعجّب است از مردمی که گمان میکنند ما علم غیب داریم! در صورتی که جز خدای متعال کسی علم غیب ندارد، و من خواستم کنیزم را تنبیه کنم، او فرار کرد. و ندانستم در کدام اتاق رفته است18.
هنگامی که حضرت برخاستند که به منزلشان (اندرونی) بروند، من و ابوبصیر و میسر همراه آن حضرت رفتیم و عرض کردیم: فدایت شویم ما سخنانی که درباره کنیز گفتید شنیدیم و ما معتقدیم که شما علوم فراوانی دارید؛ ولی ادّعای علم غیب درباره شما نمیکنیم.
حضرت فرمود: ای سدیر! مگر قرآن نخواندهای؟ عرض کردم: چرا. فرمود: این آیه را خواندهای: «قالَ الّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ اَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ اَنْ یرْتَدَّ اِلَیکَ طَرْفُک» گفتم: فدایت شوم، خواندهام. فرمود: میدانی که این شخص چه اندازه از علم الکتاب داشت؟ عرض کردم: شما بفرمایید. فرمود: به اندازه قطرهای از دریای پهناور. سپس فرمود: آیا این آیه را خواندهای: «قُلْ کَفیٰ بِاللهِ شَهِیدًا بَینِی وَ بَینَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ19» گفتم: آری. فرمود: آن کسی که علم همه کتاب را دارد داناتر است یا کسی که بهره اندکی از علم الکتاب دارد؟ عرض کردم: آن کسی که علم همه کتاب را دارد. پس با اشاره به سینه مبارکش فرمود: به خدا قسم، علم همه کتاب نزد ماست. به خدا قسم علم همه کتاب نزد ماست.20
حضرت رضا (علیه السلام)در ضمن حدیث مفصّلی درباره امامت فرمود: «هنگامی که خدای متعال کسی را (به عنوان امام) برای مردم برمیگزیند، به او سعه صدر عطا میکند و چشمههای حکمت را در دلش قرار میدهد و علم را به وی الهام میکند تا برای جواب از هیچ سؤالی در نماند و در تشخیص حق سرگردان نشود؛ پس او معصوم و مورد تأیید و توفیق و تسدید الهی بوده، از خطاها و لغزشها در امان خواهد بود و خدای متعالی این خصلتها را به او میدهد تا حجّت بر بندگان و شاهد بر آفریدگانش باشد و این بخشش الهی است که به هر کس بخواهد میدهد.»
آنگاه اضافه فرمود: «آیا مردم میتوانند چنین کسی را (بشناسند) و برگزینند؟! و آیا برگزیده ایشان دارای چنین صفاتی است؟!21»
و از حسن بن یحیای مدائنی نقل شده که از امام صادق (علیه السلام)پرسیدم: هنگامی که سؤالی از امام میشود چگونه (و با چه علمی) جواب میدهد؟ فرمود: «گاهی به او الهام میشود، و گاهی از فرشته میشنود، و گاهی هر دو.»22
در روایت دیگری، امام صادق (علیه السلام)فرمود: «امامی که نداند ه مصیبی به او میرسد و کار او به کجا میانجامد حجّت خدا بر بندگانش نخواهد بود.»23
و نیز چند روایت از آن حضرت نقل شده است که فرمود: «هرگاه امام بخواهد چیزی را بداند، خدای متعال او را آگاه میسازد.»24
و همچنین در روایات متعدّدی از آن حضرت آمده است که فرمود «روح آفریدهای است بزرگتر از جبرئیل و میکائیل که با رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) بود و بعد از وی یا ائمّه (علیهم السلام)است و ایشان را تسدید میکند.»25 26
پینوشتها:
26. این بحث خلاصهای از درس سی و چهارم کتاب «آموزش عقائد» آقای مصباح یزدی است.
«همواره منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم!»