زیارت و توسل

ما پیرو واقعی پیامبر هستیم و به آن افتخار می کنیم

زیارت و توسل

ما پیرو واقعی پیامبر هستیم و به آن افتخار می کنیم

ب - امت اسلامى و تعمیر قبور

روزى که اسلام در شبه جزیره انتشار یافت و نور آن کم‏کم، قسمت مهمى از خاور میانه را در بر گرفت، در آن روز قبور پیامبرانى که مدفن آنان شناخته شده بود، سقف و سایبان بلکه قبه و بارگاهى داشت و هم اکنون قسمتى از قبور آنان به همان شکل باقى است.
در خود مکه، قبر اسماعیل، و مادر او «هاجر» در حجر قرار گرفته قبر دانیال در شوش و هود و صالح و یونس و ذو الکفل در عراق، و قبور پیامبرانى مانند إبراهیم خلیل و فرزند او اسحاق و یعقوب و یوسف که همگى را حضرت موسى از مصر به بیت المقدس آورد، در قدس اشغالى است و همگى داراى علامت و نشانه، و بنا مى‏باشند.
و قبر «حواء» در «جده» است که آثار آن پس از تسلط سعودى‏ها از بین رفت. و علت اینکه به این سرزمین «جده» مى‏گویند، به خاطر احتمال بودن قبر وى در آنجا است حالا خواه این نسبت درست باشد یا نباشد.
روزى که مسلمانان این بلاد را فتح کردند هرگز از مشاهده این آثار ناراحت نشدند و فرمان تخریب آن را صادر نکردند.
اگر به راستى تعمیر قبور و دفن میت در مقابر پوشیده، از نظر اسلام حرام بود، نخستین کارى که بر مسلمانان آن زمان لازم بود اینکه تمام این مقابر را که اردن و عراق را فرا گرفته‏اند ویران کنند و از تجدید بناى آن در تمام ادوار به شدت جلوگیرى نمایند. در صورتى که نه تنها این مقابر را ویران نکردند بلکه در مدت چهارده قرن در تعمیر و حفظ آثار پیامبران سلف کوشیده‏اند.
آنان با عقل خدادادى حفظ آثار پیامبران را یک نوع اداى احترام به آنان دانسته و خود را با انجام این کار، ماجور و نیکوکار مى‏اندیشیدند.
«ابن تیمیه» در کتاب «الصراط المستقیم» مى‏گوید: موقع فتح بیت المقدس، ابنیه قبور پیامبران داراى بناء بود ولى درب آن تا سال چهار صد هجرى بسته بود. اگر براستى ساختن بناء بر قبور یک امر محرم بود، طبعا ویران کردن آن واجب بود، و مسدود بودنش، مجوز بقاء آن نبود، و لازم بود هر چه زودتر سقف و بناء را از دم بیل و کلنگ بگذرانند و آنها را ویران سازند.
خلاصه، وجود این ابنیه و قباب در طول این مدت در برابر انظار علماء و سران اسلام خود نشانه بارزى بر جواز آن در آئین مقدس اسلام مى‏باشد.
ادامه دارد ......

الف - نظریه قرآن درباره تعمیر قبور(قسمت دوم)

3 - تعمیر قبور و امت‏هاى پیشین
از آیات قرآن استفاده مى‏شود که احترام به قبور افراد با ایمان یک نوع امر رائج در میان ملل قبل از اسلام بوده است آنجا که درباره اصحاب کهف چنین مى‏گوید:
هنگامى که وضع اصحاب کهف بر مردم آن زمان روشن گردید، و مردم به دهانه غار آمدند درباره مدفن آنها دو نظر ابراز داشتند:
1 - ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیانا 18: 21(سوره کهف).
بر روى قبر آنان بنائى بسازید.
2 - قالَ الَّذینَ غَلَبُوا عَلى امْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِدا 18: 21(سوره کهف).
گروه دیگر که در این کار پیروز شده بودند گفتند: مدفن آنان را مسجد انتخاب مى‏کنیم.
قرآن این دو نظر را نقل مى‏کند، بى آنکه از آنها انتقاد کند، البته مى‏توان گفت اگر هر دو نظریه بر خلاف بودند قطعا قرآن از آن انتقاد مى‏کرد و یا عمل آنها را با لحن اعتراض نقل مى‏نمود. در هر حال این دو نظر حاکى است که یکى از طرق بزرگداشت، اولیاء و صالحان حفظ قبور مدفن آنان بوده است.
با توجه به این سه آیه مبارکه، هرگز نمى‏توان تعمیر قبور اولیاء الهى و صالحان را یک امر محرّم و یا مکروه قلمداد کرد و بلکه مى‏توان آن را یک نوع تعظیم شعائر الهى و تظاهر به مودت در قربى تلقى نمود. و مایه تکریم آنها شمرد.
4 - ترفیع بیوت مخصوصى قرآن پس از طرح یک مثل بس بدیع که در آن نور خدا به چراغدانى تشبیه شده است که در آن چراغى وجود دارد... و این مثل نغز و ژرف با جمله: اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ 24: 35 آغاز شده و با جمله: وَ اللّهُ بِکُلِّ شَی‏ءٍ عَلیمٌ 24: 35 پایان یافته است.
قرآن پس از طرح این مثل که براى خود بحث گسترده‏اى دارد، مى‏فرماید:
فِى بُیُوتٍ اذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ الاصالِ رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ 24: 36 - 37. (سوره نور) این نور و این مصباح در خانه‏هایى است که خدا اذن داده است که رفعت یابد و نام خدا در آنجا گفته شود مردانى که بازرگانى و داد و ستد آنها را از یاد خدا باز نمى‏دارد، صبح و شام او را در آن بیوت، تسبیح مى‏گویند.
استدلال با این آیه نیاز به این دارد که قبل از هر چیز دو مطلب روشن گردد:
الف - مقصود از «بیوت» چیست؟
ب - مقصود از «یرفع» که به معنى ترفیع و برافراشتن است، چیست؟
درباره لفظ «بیوت» یادآور مى‏شویم که مفاد لفظ یاد شده منحصر به «مساجد» نیست، بلکه مساجد و منازلى مانند منازل انبیاء و اولیاء الهى را که ویژگى یاد شده در آیه را دارا مى‏باشند شامل است و دلیلى بر انحصار مفهوم آن بر مسجد وجود ندارد و مجموع این بیوت اعم از مساجد و منازل پیامبران و رجال صالح که کارهاى دنیا آنان را از آخرت باز نمى‏دارد مرکز نور خدا و شعله‏هاى توحید و تنزیه و تسبیح است، بلکه مى‏توان گفت: که مقصود از «بیوت» غیر مساجد است، زیرا «بیت» به آن چهار دیوارى مى‏گویند که حتما داراى «سقف» باشد و اگر به کعبه «بیت اللّه» مى‏گویند به خاطر این است که داراى سقف است در حالى که در مساجد مستحب است که داراى سقف نباشند و هم اکنون «مسجد الحرام» فاقد سقف مى‏باشد و آیات قرآن حاکى است که «بیت» به جایى مى‏گویند که داراى سقف باشد، چنانکه مى‏فرماید:
لَوْ لا انْ یَکُونَ النّاسُ امَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفا مِنْ فِضَّةٍ 43: 33.(سوره زخرف) اگر نبود که همه مردم باید یک گروه باشند، سقف خانه کسانى را که به خدا کفر مى‏ورزند، از نقره قرار مى‏دادیم.
در هر حال یا مقصود از «بیوت» غیر مساجد است. و یا اعم از مساجد و منازل مى‏باشند.
اکنون وقت آن رسیده است که به توضیح لفظ دوم «یرفع» بپردازیم:
لفظ «یرفع» در لغت عرب به معنى بالا بردن و برافراشتن است، و در صریح آیه این است که خداوند اذن داده است که این خانه‏ها رفعت یابد.
مقصود از آن یا رفعت ظاهرى و بالا بردن پایه‏ها و دیوارها و صیانت آن از فرو ریختن آن است چنانکه قرآن همین لفظ را در بالا بردن دیوار و تعمیر ظاهرى به کار برده است و مى‏فرماید:
وَ اذْ یَرْفَعُ ابْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ اسْماعیلُ 2: 127. (سوره بقره آیه 127) آنگاه که إبراهیم و فرزند او اسماعیل دیوارهاى بیت (کعبه) را بالا بردند.
و یا مقصود رفعت معنوى و عظمت باطنى آن است و اینکه خدا به این نوع خانه‏ها، امتیاز خاصى بخشیده و مقام و موقعیت آنها را بالا برده است.
اگر مقصود «رفعت» ظاهرى باشد، به روشنى گواهى مى‏دهد که خانه انبیاء و اولیاء که مصداق حقیقى و واقعى این «بیوت» مى‏باشند، در هر حال، شایسته تعمیر و آبادى است، خواه در حال حیات و خواه در حال ممات، خواه در آنجا به خاک سپرده شوند (مانند خانه پیامبر و خانه حضرت امام هادى و حضرت امام عسکرى که منزل آنها مدفن آنها مى‏باشد و در منزل خود به خاک سپرده شده‏اند) یا در جاى دیگر در هر حال این گونه از بیوت باید تعمیر شوند و از ویرانى و خرابى مصونیت یابند.
و اگر مقصود «رفعت» معنوى باشد، نتیجه آن این است که خدا اذن داده است که این نوع از خانه‏ها مورد احترام و تکریم قرار گیرند و یکى از مظاهر احترام به این نوع از خانه‏ها، حفظ آنها از ویرانى و تعمیر و آبادانى و کوشش در تمیزى و نظافت آنها است.
و همه این رفعت ظاهرى و باطنى براى این است که این خانه‏ها از آن رجال الهى است که همگى بنده خدا و مطیع فرمانهاى او بوده‏اند.
آیا با وجود یک چنین آیه و آیات دیگر چگونه وهابیها به تخریب آثار رسالت، و ویران کردن خانه‏هاى آنان پرداخته و این مشاهد نورانى را که زنان و مردان شب و روز در آنجا خدا را تسبیح و تنزیه مى‏نمودند و به خاطر وابستگى صاحبان این بیوت به خدا در آنجاها گرد آمده و مشغول راز و نیاز و دعاء و تذلل مى‏شدند، به خرابه تبدیل ساختند و از این طریق کینه و عداوت دیرینه خود را با صاحب رسالت و خاندان و صحابه او، واضح و آشکار ساختند.
در این مورد نظر خواننده گرامى را به یک حدیث جلب مى‏کنیم:
«انس بن مالک» مى‏گوید:
پیامبر گرامى این آیه را خواند در این موقع مردى برخاست و گفت: مقصود کدام خانه‏ها است؟ پیامبر فرمود:
خانه پیامبران.
در این موقع ابو بکر برخاست و گفت:
آیا این خانه (اشاره به خانه على و فاطمه) از آن خانه‏ها است؟ فرمود: «نعم من افاضلها» بلى از مهمترین و با فضیلت‏ترین آنها است.
ادامه دارد.........

الف - نظریه قرآن درباره تعمیر قبور (قسمت اول)

قرآن بطور خصوصى متعرض حکم این موضوع نشده است، ولى در عین حال، مى‏توان حکم موضوع را از کلیاتى که در قرآن وارد شده است استفاده نمود. اینک بیان این قسمت.
1 - تعمیر و حفظ قبور اولیاء تعظیم شعائر الهى است.
قرآن مجید تعظیم شعائر الهى را، نشانه تقواى قلوب و تسلط پرهیزکارى بر دلها مى‏داند، آنجا که مى‏فرماید:
وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَانَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ (سوره حج آیه 32) یعنى: هر کس شعائر الهى را تعظیم و تکریم کند، آن نشانه تقواى دلها است.
مقصود از بزرگداشت شعائر الهى چیست؟
شعائر جمع شعیره به معنى علامت و نشانه است. مقصود در آیه، نشانه‏هاى وجود خدا نیست زیرا همه عالم نشانه وجود او است. و هیچ کس هم نگفته است که تعظیم آنچه در عالم هستى است نشانه تقوى است. بلکه مقصود، نشانه‏هاى دین او است و لذا مفسران آیه را چنین تفسیر مى‏کنند: معالم دین اللّه یعنی نشانه‏هاى دین خدا.
اگر در قرآن، صفا و مروه [1]، و شترى که براى ذبح در منى سوق داده مى‏شود [2]، از شعائر الهى شمرده شده است به خاطر این است که این‏ها نشانه‏هاى دین حنیف و آئین إبراهیم است، اگر به مزدلفه مشعر مى‏گویند به خاطر این است که آن نشانه دین الهى است. و وقوف در آن نشانه عمل به دین و اطاعت خدا است.
اگر مجموع مناسک حج را شعائر مى‏نامند، بخاطر این است که این اعمال نشانه‏هاى دین توحید و دین حنیف مى‏باشد.
خلاصه، هر چیزى که شعار و نشانه دین الهى باشد، بزرگداشت آن مایه تقرب به درگاه الهى است. بطور مسلم انبیاء و اولیاء الهى از بزرگترین و بارزترین نشانه‏هاى دین الهى هستند که وسیله ابلاغ دین و مایه گسترش آن در میان مردم بوده‏اند، هیچ با انصافى نمى‏تواند منکر این مطلب گردد که وجود پیامبر و ائمه اهل بیت از دلائل اسلام و نشانه‏هاى این آئین مقدس مى‏باشند و یکى از طرق بزرگداشت آنها، حفظ آثار و قبور آنان و صیانت آن از اندراس و فرسودگى و محو و نابودى است.
به هر حال با ملاحظه دو چیز حکم تکریم قبور اولیاء الهى روشن است.
الف - اولیاء الهى و بالأخص آنان که در راه گسترش دین جانبازى کرده‏اند از شعائر الهى و نشانه‏هاى دین خدا مى‏باشند.
ب - یکى از طرق تعظیم این گروه پس از درگذشتشان، علاوه بر حفظ آثار و مکتب آنها، همان حفظ و تعمیر قبور آنان است. از این جهت در میان تمام ملل، شخصیت‏هاى بزرگ سیاسى و دینى را که قبر آنان که نشانه مکتب و راه و روش آنها است در نقاطى به خاک مى‏سپارند که براى ابد محفوظ مى‏ماند، تو گوئى حفظ قبر آنان از اندراس و فرسودگى، نشانه حفظ وجود و سرانجام نشانه حفظ مکتب آنها است.
براى درک حقیقت لازم است مفاد آیه سى و شش از سوره حج را به دقت تجزیه و تحلیل کنیم. برخى از زائران خانه خدا از منزل خود، شترى را براى ذبح در کنار خانه خدا، به همراه مى‏آورند، و با انداختن قلاده‏اى بر گردن، آن را براى ذبح در راه خدا اختصاص مى‏دهند و از دیگر شتران جدا مى‏سازند از آنجا که این شتر به گونه‏اى به خدا وابسته است به حکم همان آیه از شعائر اللّه شمرده مى‏شود و به مضمون آیه سى و دو سوره حج وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّهِ 22: 32 باید مورد احترام قرار گیرد، مثلا دیگر نباید بر آن سوار شد، و به موقع باید آب و علف آن را داد، تا لحظه‏اى که در آن نقطه ذبح شود.
هر گاه یک شتر به خاطر تعیین براى ذبح در کنار خانه خدا، جزو شعائر مى‏گردد و متناسب خود تعظیم و بزرگداشت لازم دارد، چرا پیامبران و علماء و دانشمندان، شهیدان و جانبازان، که از نخستین روزهاى زندگى خود قلاده عبودیت و بندگى خدا، و خدمت به آئین او را بر گردن افکنده و رابطه‏اى میان خدا و خلق او گردیده‏اند و مردم خدا و آئین او را در پرتو تلاشهاى آنان شناخته‏اند، جزو شعائر اللّه نباشد، و به تناسب مقام و موقعیت خود در حال حیات و ممات تعظیم و احترام لازم نداشته باشند اگر واقعا کعبه و صفا و مروه، منى و عرفات که همگى جمادند و سنگ و گلى بیش نیستند به خاطر ارتباط با آئین خدا، جزو شعائر مى‏باشند و هر کدام به تناسب موقعیت خود، تعظیم و بزرگداشتى لازم دارند چرا اولیاء الهى که ناشران آئین خدا و حافظان دین او، و آنچه که وابسته به آنها است، جزو شعائر نباشند.
ما وجدان شما را در این مورد قاضى و داور قرار مى‏دهیم‏
آیا در شعائر الهى بودن انبیاء و رسل شک و تردید دارید؟،
و یا حفظ آثار و اشیاء وابسته به آنها را، تعظیم نمى‏دانید؟
آیا تعمیر قبور و تنظیف محیط خاک آنها، تعظیم و تکریم است؟
یا ویران کردن و به صورت «خرابه» در آوردن قبر آنها؟
2 - قرآن مجید، به روشنى به ما دستور مى‏دهد که به بستگان و خویشاوندان پیامبر گرامى، مهر ورزیم آنجا که مى‏فرماید:
قُلْ لا اسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اجْرا الا الْمَوَدَّةَ فِى القُرْبى( سوره شورى آیه 23).
یعنى: بگو من بر رسالت مزد و اجرى جز ابراز علاقه و دوستى به خویشاوندانم نمى‏خواهم.
آیا از نظر جهانیان که مورد خطاب این آیه هستند، یکى از طرق ابراز علاقه به خاندان رسالت فقط قبور و تعمیر آن نیست در حالى که این رسم در میان تمام ملل جهان نیز وجود دارد، و همگى آن را یک نوع اظهار علاقه به صاحب قبر مى‏دانند و لذا شخصیت‏هاى بزرگ سیاسى و علمى را در کلیساها، و یا در مقابر معروف دفن کرده و اطراف آن را گل و درخت کارى مى‏کنند.
3 - تعمیر قبور و امت‏هاى پیشین
ادامه دارد......
-------------------------------------------
[1] انَّ الصَّفا و الْمرْوَةَ مِنْ شَعائِرَ اللَّهِ دو کوه صفا و مروه از نشانه‏هاى الهى است. سوره بقره آیه 158.
[2] وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَکُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ شتر فربه را از شعائر قرار دادیم. سوره حج آیه 36