روزى که اسلام در شبه جزیره انتشار یافت و نور آن کمکم، قسمت مهمى از خاور میانه را در بر گرفت، در آن روز قبور پیامبرانى که مدفن آنان شناخته شده بود، سقف و سایبان بلکه قبه و بارگاهى داشت و هم اکنون قسمتى از قبور آنان به همان شکل باقى است.
در خود مکه، قبر اسماعیل، و مادر او «هاجر» در حجر قرار گرفته قبر دانیال در شوش و هود و صالح و یونس و ذو الکفل در عراق، و قبور پیامبرانى مانند إبراهیم خلیل و فرزند او اسحاق و یعقوب و یوسف که همگى را حضرت موسى از مصر به بیت المقدس آورد، در قدس اشغالى است و همگى داراى علامت و نشانه، و بنا مىباشند.
و قبر «حواء» در «جده» است که آثار آن پس از تسلط سعودىها از بین رفت. و علت اینکه به این سرزمین «جده» مىگویند، به خاطر احتمال بودن قبر وى در آنجا است حالا خواه این نسبت درست باشد یا نباشد.
روزى که مسلمانان این بلاد را فتح کردند هرگز از مشاهده این آثار ناراحت نشدند و فرمان تخریب آن را صادر نکردند.
اگر به راستى تعمیر قبور و دفن میت در مقابر پوشیده، از نظر اسلام حرام بود، نخستین کارى که بر مسلمانان آن زمان لازم بود اینکه تمام این مقابر را که اردن و عراق را فرا گرفتهاند ویران کنند و از تجدید بناى آن در تمام ادوار به شدت جلوگیرى نمایند. در صورتى که نه تنها این مقابر را ویران نکردند بلکه در مدت چهارده قرن در تعمیر و حفظ آثار پیامبران سلف کوشیدهاند.
آنان با عقل خدادادى حفظ آثار پیامبران را یک نوع اداى احترام به آنان دانسته و خود را با انجام این کار، ماجور و نیکوکار مىاندیشیدند.
«ابن تیمیه» در کتاب «الصراط المستقیم» مىگوید: موقع فتح بیت المقدس، ابنیه قبور پیامبران داراى بناء بود ولى درب آن تا سال چهار صد هجرى بسته بود. اگر براستى ساختن بناء بر قبور یک امر محرم بود، طبعا ویران کردن آن واجب بود، و مسدود بودنش، مجوز بقاء آن نبود، و لازم بود هر چه زودتر سقف و بناء را از دم بیل و کلنگ بگذرانند و آنها را ویران سازند.
خلاصه، وجود این ابنیه و قباب در طول این مدت در برابر انظار علماء و سران اسلام خود نشانه بارزى بر جواز آن در آئین مقدس اسلام مىباشد.
ادامه دارد ......
3 - تعمیر قبور و امتهاى پیشین
از آیات قرآن استفاده مىشود که احترام به قبور افراد با ایمان یک نوع امر رائج در میان ملل قبل از اسلام بوده است آنجا که درباره اصحاب کهف چنین مىگوید:
هنگامى که وضع اصحاب کهف بر مردم آن زمان روشن گردید، و مردم به دهانه غار آمدند درباره مدفن آنها دو نظر ابراز داشتند:
1 - ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیانا 18: 21(سوره کهف).
بر روى قبر آنان بنائى بسازید.
2 - قالَ الَّذینَ غَلَبُوا عَلى امْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِدا 18: 21(سوره کهف).
گروه دیگر که در این کار پیروز شده بودند گفتند: مدفن آنان را مسجد انتخاب مىکنیم.
قرآن این دو نظر را نقل مىکند، بى آنکه از آنها انتقاد کند، البته مىتوان گفت اگر هر دو نظریه بر خلاف بودند قطعا قرآن از آن انتقاد مىکرد و یا عمل آنها را با لحن اعتراض نقل مىنمود. در هر حال این دو نظر حاکى است که یکى از طرق بزرگداشت، اولیاء و صالحان حفظ قبور مدفن آنان بوده است.
با توجه به این سه آیه مبارکه، هرگز نمىتوان تعمیر قبور اولیاء الهى و صالحان را یک امر محرّم و یا مکروه قلمداد کرد و بلکه مىتوان آن را یک نوع تعظیم شعائر الهى و تظاهر به مودت در قربى تلقى نمود. و مایه تکریم آنها شمرد.
4 - ترفیع بیوت مخصوصى قرآن پس از طرح یک مثل بس بدیع که در آن نور خدا به چراغدانى تشبیه شده است که در آن چراغى وجود دارد... و این مثل نغز و ژرف با جمله: اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ 24: 35 آغاز شده و با جمله: وَ اللّهُ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیمٌ 24: 35 پایان یافته است.
قرآن پس از طرح این مثل که براى خود بحث گستردهاى دارد، مىفرماید:
فِى بُیُوتٍ اذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ الاصالِ رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ 24: 36 - 37. (سوره نور) این نور و این مصباح در خانههایى است که خدا اذن داده است که رفعت یابد و نام خدا در آنجا گفته شود مردانى که بازرگانى و داد و ستد آنها را از یاد خدا باز نمىدارد، صبح و شام او را در آن بیوت، تسبیح مىگویند.
استدلال با این آیه نیاز به این دارد که قبل از هر چیز دو مطلب روشن گردد:
الف - مقصود از «بیوت» چیست؟
ب - مقصود از «یرفع» که به معنى ترفیع و برافراشتن است، چیست؟
درباره لفظ «بیوت» یادآور مىشویم که مفاد لفظ یاد شده منحصر به «مساجد» نیست، بلکه مساجد و منازلى مانند منازل انبیاء و اولیاء الهى را که ویژگى یاد شده در آیه را دارا مىباشند شامل است و دلیلى بر انحصار مفهوم آن بر مسجد وجود ندارد و مجموع این بیوت اعم از مساجد و منازل پیامبران و رجال صالح که کارهاى دنیا آنان را از آخرت باز نمىدارد مرکز نور خدا و شعلههاى توحید و تنزیه و تسبیح است، بلکه مىتوان گفت: که مقصود از «بیوت» غیر مساجد است، زیرا «بیت» به آن چهار دیوارى مىگویند که حتما داراى «سقف» باشد و اگر به کعبه «بیت اللّه» مىگویند به خاطر این است که داراى سقف است در حالى که در مساجد مستحب است که داراى سقف نباشند و هم اکنون «مسجد الحرام» فاقد سقف مىباشد و آیات قرآن حاکى است که «بیت» به جایى مىگویند که داراى سقف باشد، چنانکه مىفرماید:
لَوْ لا انْ یَکُونَ النّاسُ امَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفا مِنْ فِضَّةٍ 43: 33.(سوره زخرف) اگر نبود که همه مردم باید یک گروه باشند، سقف خانه کسانى را که به خدا کفر مىورزند، از نقره قرار مىدادیم.
در هر حال یا مقصود از «بیوت» غیر مساجد است. و یا اعم از مساجد و منازل مىباشند.
اکنون وقت آن رسیده است که به توضیح لفظ دوم «یرفع» بپردازیم:
لفظ «یرفع» در لغت عرب به معنى بالا بردن و برافراشتن است، و در صریح آیه این است که خداوند اذن داده است که این خانهها رفعت یابد.
مقصود از آن یا رفعت ظاهرى و بالا بردن پایهها و دیوارها و صیانت آن از فرو ریختن آن است چنانکه قرآن همین لفظ را در بالا بردن دیوار و تعمیر ظاهرى به کار برده است و مىفرماید:
وَ اذْ یَرْفَعُ ابْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ اسْماعیلُ 2: 127. (سوره بقره آیه 127) آنگاه که إبراهیم و فرزند او اسماعیل دیوارهاى بیت (کعبه) را بالا بردند.
و یا مقصود رفعت معنوى و عظمت باطنى آن است و اینکه خدا به این نوع خانهها، امتیاز خاصى بخشیده و مقام و موقعیت آنها را بالا برده است.
اگر مقصود «رفعت» ظاهرى باشد، به روشنى گواهى مىدهد که خانه انبیاء و اولیاء که مصداق حقیقى و واقعى این «بیوت» مىباشند، در هر حال، شایسته تعمیر و آبادى است، خواه در حال حیات و خواه در حال ممات، خواه در آنجا به خاک سپرده شوند (مانند خانه پیامبر و خانه حضرت امام هادى و حضرت امام عسکرى که منزل آنها مدفن آنها مىباشد و در منزل خود به خاک سپرده شدهاند) یا در جاى دیگر در هر حال این گونه از بیوت باید تعمیر شوند و از ویرانى و خرابى مصونیت یابند.
و اگر مقصود «رفعت» معنوى باشد، نتیجه آن این است که خدا اذن داده است که این نوع از خانهها مورد احترام و تکریم قرار گیرند و یکى از مظاهر احترام به این نوع از خانهها، حفظ آنها از ویرانى و تعمیر و آبادانى و کوشش در تمیزى و نظافت آنها است.
و همه این رفعت ظاهرى و باطنى براى این است که این خانهها از آن رجال الهى است که همگى بنده خدا و مطیع فرمانهاى او بودهاند.
آیا با وجود یک چنین آیه و آیات دیگر چگونه وهابیها به تخریب آثار رسالت، و ویران کردن خانههاى آنان پرداخته و این مشاهد نورانى را که زنان و مردان شب و روز در آنجا خدا را تسبیح و تنزیه مىنمودند و به خاطر وابستگى صاحبان این بیوت به خدا در آنجاها گرد آمده و مشغول راز و نیاز و دعاء و تذلل مىشدند، به خرابه تبدیل ساختند و از این طریق کینه و عداوت دیرینه خود را با صاحب رسالت و خاندان و صحابه او، واضح و آشکار ساختند.
در این مورد نظر خواننده گرامى را به یک حدیث جلب مىکنیم:
«انس بن مالک» مىگوید:
پیامبر گرامى این آیه را خواند در این موقع مردى برخاست و گفت: مقصود کدام خانهها است؟ پیامبر فرمود:
خانه پیامبران.
در این موقع ابو بکر برخاست و گفت:
آیا این خانه (اشاره به خانه على و فاطمه) از آن خانهها است؟ فرمود: «نعم من افاضلها» بلى از مهمترین و با فضیلتترین آنها است.
ادامه دارد.........
قرآن بطور خصوصى متعرض حکم این موضوع نشده است، ولى در عین حال، مىتوان حکم موضوع را از کلیاتى که در قرآن وارد شده است استفاده نمود. اینک بیان این قسمت.
1 - تعمیر و حفظ قبور اولیاء تعظیم شعائر الهى است.
قرآن مجید تعظیم شعائر الهى را، نشانه تقواى قلوب و تسلط پرهیزکارى بر دلها مىداند، آنجا که مىفرماید:
وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَانَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ (سوره حج آیه 32) یعنى: هر کس شعائر الهى را تعظیم و تکریم کند، آن نشانه تقواى دلها است.
مقصود از بزرگداشت شعائر الهى چیست؟
شعائر جمع شعیره به معنى علامت و نشانه است. مقصود در آیه، نشانههاى وجود خدا نیست زیرا همه عالم نشانه وجود او است. و هیچ کس هم نگفته است که تعظیم آنچه در عالم هستى است نشانه تقوى است. بلکه مقصود، نشانههاى دین او است و لذا مفسران آیه را چنین تفسیر مىکنند: معالم دین اللّه یعنی نشانههاى دین خدا.
اگر در قرآن، صفا و مروه [1]، و شترى که براى ذبح در منى سوق داده مىشود [2]، از شعائر الهى شمرده شده است به خاطر این است که اینها نشانههاى دین حنیف و آئین إبراهیم است، اگر به مزدلفه مشعر مىگویند به خاطر این است که آن نشانه دین الهى است. و وقوف در آن نشانه عمل به دین و اطاعت خدا است.
اگر مجموع مناسک حج را شعائر مىنامند، بخاطر این است که این اعمال نشانههاى دین توحید و دین حنیف مىباشد.
خلاصه، هر چیزى که شعار و نشانه دین الهى باشد، بزرگداشت آن مایه تقرب به درگاه الهى است. بطور مسلم انبیاء و اولیاء الهى از بزرگترین و بارزترین نشانههاى دین الهى هستند که وسیله ابلاغ دین و مایه گسترش آن در میان مردم بودهاند، هیچ با انصافى نمىتواند منکر این مطلب گردد که وجود پیامبر و ائمه اهل بیت از دلائل اسلام و نشانههاى این آئین مقدس مىباشند و یکى از طرق بزرگداشت آنها، حفظ آثار و قبور آنان و صیانت آن از اندراس و فرسودگى و محو و نابودى است.
به هر حال با ملاحظه دو چیز حکم تکریم قبور اولیاء الهى روشن است.
الف - اولیاء الهى و بالأخص آنان که در راه گسترش دین جانبازى کردهاند از شعائر الهى و نشانههاى دین خدا مىباشند.
ب - یکى از طرق تعظیم این گروه پس از درگذشتشان، علاوه بر حفظ آثار و مکتب آنها، همان حفظ و تعمیر قبور آنان است. از این جهت در میان تمام ملل، شخصیتهاى بزرگ سیاسى و دینى را که قبر آنان که نشانه مکتب و راه و روش آنها است در نقاطى به خاک مىسپارند که براى ابد محفوظ مىماند، تو گوئى حفظ قبر آنان از اندراس و فرسودگى، نشانه حفظ وجود و سرانجام نشانه حفظ مکتب آنها است.
براى درک حقیقت لازم است مفاد آیه سى و شش از سوره حج را به دقت تجزیه و تحلیل کنیم. برخى از زائران خانه خدا از منزل خود، شترى را براى ذبح در کنار خانه خدا، به همراه مىآورند، و با انداختن قلادهاى بر گردن، آن را براى ذبح در راه خدا اختصاص مىدهند و از دیگر شتران جدا مىسازند از آنجا که این شتر به گونهاى به خدا وابسته است به حکم همان آیه از شعائر اللّه شمرده مىشود و به مضمون آیه سى و دو سوره حج وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّهِ 22: 32 باید مورد احترام قرار گیرد، مثلا دیگر نباید بر آن سوار شد، و به موقع باید آب و علف آن را داد، تا لحظهاى که در آن نقطه ذبح شود.
هر گاه یک شتر به خاطر تعیین براى ذبح در کنار خانه خدا، جزو شعائر مىگردد و متناسب خود تعظیم و بزرگداشت لازم دارد، چرا پیامبران و علماء و دانشمندان، شهیدان و جانبازان، که از نخستین روزهاى زندگى خود قلاده عبودیت و بندگى خدا، و خدمت به آئین او را بر گردن افکنده و رابطهاى میان خدا و خلق او گردیدهاند و مردم خدا و آئین او را در پرتو تلاشهاى آنان شناختهاند، جزو شعائر اللّه نباشد، و به تناسب مقام و موقعیت خود در حال حیات و ممات تعظیم و احترام لازم نداشته باشند اگر واقعا کعبه و صفا و مروه، منى و عرفات که همگى جمادند و سنگ و گلى بیش نیستند به خاطر ارتباط با آئین خدا، جزو شعائر مىباشند و هر کدام به تناسب موقعیت خود، تعظیم و بزرگداشتى لازم دارند چرا اولیاء الهى که ناشران آئین خدا و حافظان دین او، و آنچه که وابسته به آنها است، جزو شعائر نباشند.
ما وجدان شما را در این مورد قاضى و داور قرار مىدهیم
آیا در شعائر الهى بودن انبیاء و رسل شک و تردید دارید؟،
و یا حفظ آثار و اشیاء وابسته به آنها را، تعظیم نمىدانید؟
آیا تعمیر قبور و تنظیف محیط خاک آنها، تعظیم و تکریم است؟
یا ویران کردن و به صورت «خرابه» در آوردن قبر آنها؟
2 - قرآن مجید، به روشنى به ما دستور مىدهد که به بستگان و خویشاوندان پیامبر گرامى، مهر ورزیم آنجا که مىفرماید:
قُلْ لا اسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اجْرا الا الْمَوَدَّةَ فِى القُرْبى( سوره شورى آیه 23).
یعنى: بگو من بر رسالت مزد و اجرى جز ابراز علاقه و دوستى به خویشاوندانم نمىخواهم.
آیا از نظر جهانیان که مورد خطاب این آیه هستند، یکى از طرق ابراز علاقه به خاندان رسالت فقط قبور و تعمیر آن نیست در حالى که این رسم در میان تمام ملل جهان نیز وجود دارد، و همگى آن را یک نوع اظهار علاقه به صاحب قبر مىدانند و لذا شخصیتهاى بزرگ سیاسى و علمى را در کلیساها، و یا در مقابر معروف دفن کرده و اطراف آن را گل و درخت کارى مىکنند.
3 - تعمیر قبور و امتهاى پیشین
ادامه دارد......
-------------------------------------------
[1] انَّ الصَّفا و الْمرْوَةَ مِنْ شَعائِرَ اللَّهِ دو کوه صفا و مروه از نشانههاى الهى است. سوره بقره آیه 158.
[2] وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَکُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ شتر فربه را از شعائر قرار دادیم. سوره حج آیه 36